Fabrice Grinda

  • Playing with
    Unicorns
  • Featured
  • Categories
  • Portfolio
  • About Me
  • Newsletter
  • AI
    • Pitch me your startup!
    • Fabrice AI
  • FA
    • EN
    • FR
    • AR
    • BN
    • DA
    • DE
    • ES
    • HI
    • ID
    • IT
    • JA
    • KO
    • NL
    • PL
    • PT-BR
    • PT-PT
    • RO
    • RU
    • TH
    • UK
    • UR
    • VI
    • ZH-HANS
    • ZH-HANT
× Image Description

Subscribe to Fabrice's Newsletter

Tech Entrepreneurship, Economics, Life Philosophy and much more!

Check your inbox or spam folder to confirm your subscription.

Menu

  • FA
    • EN
    • FR
    • AR
    • BN
    • DA
    • DE
    • ES
    • HI
    • ID
    • IT
    • JA
    • KO
    • NL
    • PL
    • PT-BR
    • PT-PT
    • RO
    • RU
    • TH
    • UK
    • UR
    • VI
    • ZH-HANS
    • ZH-HANT
  • Home
  • Playing with Unicorns
  • Featured
  • Categories
  • Portfolio
  • About Me
  • Newsletter
  • Privacy Policy
پرش به محتوا
Fabrice Grinda

Internet entrepreneurs and investors

× Image Description

Subscribe to Fabrice's Newsletter

Tech Entrepreneurship, Economics, Life Philosophy and much more!

Check your inbox or spam folder to confirm your subscription.

Fabrice Grinda

Internet entrepreneurs and investors

ماه: جولای 2025

معنای زندگی

معنای زندگی

قصد نداشتم پستی در مورد معنای زندگی بنویسم، اما تعاملات مکرر اخیر و برداشت ناامیدکننده از چند رمان دیستوپیایی پساکمیابی، مرا مجبور کرد تا افکارم را بیان کنم.

نیهیلیسم

من پیام‌هایی مانند موارد زیر دریافت کرده‌ام:

«مدتی است که وبلاگ شما را می‌خوانم و خوشحالم که به جای تکرار حرف‌های کلیشه‌ای و کلیشه‌ای، ایده‌های بکر و تازه‌ای دارید.»

می‌خواستم بپرسم: چه چیزی به شما انگیزه می‌دهد تا تمام کارهایی را که انجام می‌دهید، انجام دهید؟ آیا به یک معنا یا هدف جهانی برای زندگی اعتقاد دارید؟ چگونه بر پوچ‌گرایی غلبه می‌کنید و نسبت به آینده بشریت خوش‌بین می‌مانید؟

در آخر، آیا فکر می‌کنید جهان و گونه‌ی بشر محکوم به فنا هستند، یا امکان فرار وجود دارد؟

بسیاری از باهوش‌ترین افرادی که می‌شناسم از اضطراب وجودی شدید رنج می‌برند. آن‌ها ناامید هستند که هیچ‌کدام از دستاوردهایشان در ۱۰۰۰ سال آینده اهمیتی نخواهد داشت. در یک میلیارد سال آینده، اسکندر، سزار، ناپلئون، داوینچی، شکسپیر، موتزارت و عیسی همگی فراموش خواهند شد، با توجه به اینکه بشریت چقدر متفاوت خواهد بود، حتی در سناریوی بعیدی که هنوز به شکلی وجود داشته باشد که ما بتوانیم آن را تشخیص دهیم یا درک کنیم. در نهایت، اگر جهان به گسترش خود ادامه دهد، همانطور که فیزیکدانان در حال حاضر انتظار دارند، همه چیز با مرگ حرارتی نهایی جهان ناپدید خواهد شد. اگر هیچ کاری که انجام می‌دهید در نهایت مهم نباشد، چرا کاری انجام دهیم؟

بیشتر رمان‌های پساکمیابی که در آن همه ما خدایان جاودانه و قادر مطلق می‌شویم، به پوچ‌گرایی ختم می‌شوند. آن‌ها استدلال می‌کنند که اگر مجبور نباشید برای چیزی تلاش کنید، هیچ چیز معنایی ندارد و مردم تمام لذت زندگی و دلیل زندگی کردن را از دست می‌دهند.

بیداری معنوی غیرمنتظره

تا ۱۰ سال پیش، من خودم را یک ندانم‌گرای منطقی می‌دانستم. به عنوان یک اقتصاددان و ریاضیدان با ضریب هوشی بالا، من برای عقل بالاتر از هر چیز دیگری ارزش قائل بودم و فراتر از شک و تردید نسبت به دین و معنویت بودم. همه چیز در یک روز سرنوشت‌ساز در ماه مه ۲۰۱۵ آغاز شد. در این مرحله، من یک زندگی غنی و موفق پر از عشق، قدردانی و خوش‌بینی داشتم. این حالت پیش‌فرض من است، که متوجه می‌شوم رایج نیست. من خیلی ورزشکار بودم. من مشروب نمی‌خوردم و سیگار نمی‌کشیدم و هرگز هیچ دارویی مصرف نکرده بودم.

یکی از دوستان خوبم گفت که حداقل یک بار در زندگی‌ام باید گشودن عمدی قلب را تجربه کنم: یک محیط کوچک، امن، راحت، آرام و صمیمی که در آن به طور تشریفاتی MDMA خالص را به عنوان گشودن قلب مصرف کنیم.

من معمولاً هرگز به چیزی شبیه به این پاسخ مثبت نمی‌دادم. هوش و طرز فکر من مزیت‌های نسبی من در زندگی هستند. من هرگز نمی‌خواهم آن‌ها را در معرض خطر قرار دهم. همچنین، من با تبلیغات نانسی ریگان با تخم‌مرغ‌های سرخ‌شده بزرگ شدم که می‌گفت: «این مغز شما در اثر مصرف مواد مخدر است. فقط به مواد مخدر نه بگویید.»

مطمئن نیستم چه چیزی مرا وادار کرد به چیزی بله بگویم که معمولاً هرگز در زندگی‌ام به آن بله نمی‌گفتم. شاید این شخص درخواست‌کننده بود. شاید به این دلیل بود که من در یک دوره تغییر و تحول بودم و به این فکر می‌کردم که بعداً چه کار کنم. به هر دلیلی، گفتم چرا که نه و بدون هیچ انتظاری وارد شدم.

اتفاقی زیبا و جادویی رخ داد. من با احساس عشق بی‌نهایت غرق شدم. من عشق می‌تراویدم. من نسبت به خودم، دوستانم، خانواده‌ام و بشریت به طور کلی احساس عشق می‌کردم. من تا هسته وجودم احساس کردم که تار و پود جهان عشق بی‌قید و شرط است. زیبایی این بود که این احساس هفته‌ها ادامه داشت و این احساس زیربنایی که جهان از عشق ساخته شده است، تا به امروز، ۱۰ سال بعد، مرا ترک نکرده است.

این تجربه به طور غیرمستقیم مرا به مطالعه تانترا سوق داد که تمرین‌های مدیتیو آن باعث شد احساس معنوی بودن کنم. من به یک سوراخ خرگوش عمیق تانترا رفتم و روش‌های مختلف، تاریخچه آن را مطالعه کردم و در نهایت نسخه خود را از آن ایجاد کردم که تکنیک‌های مختلف تائوئیستی را در خود جای داده است. توجه داشته باشید که من از انواع تکنیک‌های تانتریک و تائوئیستی استفاده می‌کنم تا اینکه به باورهای فلسفی که توسط پزشکانی مانند مانتاک چیا حمایت می‌شوند، پایبند باشم.

عادات بهداشتی شخصی من قبلاً به من آموخته بود که بسیاری از اصول پذیرفته شده عمومی در مورد سلامتی و طول عمر اشتباه هستند: «یک لیوان شراب قرمز در روز برای شما خوب است»، «صبحانه مهم‌ترین وعده غذایی روز است»، «چربی بد است»، «نمک بد است.» اینقدر از رژیمی که برای من کار می‌کند دور است که باعث شد من در مورد خرد پذیرفته شده عمومی سؤال کنم. من یک رژیم غذایی پر پروتئین، کم کربوهیدرات و چربی سالم با کمترین میزان غذای فرآوری شده ممکن دارم. من صبحانه را حذف می‌کنم. من چندین بار در هفته به طور متناوب روزه می‌گیرم، اما نه تمام وقت، طوری که به آن عادت نکنم. من تقریباً هیچ الکلی مصرف نمی‌کنم (فقط برای اهداف جشن چند بار در سال) و با توجه به بیش از ۱۰ ساعت در هفته که معمولاً ورزش می‌کنم، مصرف نمک بالایی دارم.

تجربه MDMA همچنین باعث شد من در مورد دانش پذیرفته شده عمومی در مورد داروها سؤال کنم، بنابراین شروع به انجام تحقیقات اولیه در مورد مواد مختلف کردم تا بفهمم آیا هیچ کدام می‌تواند برای امتحان کردن در تحقیقات مداوم من در درک ماهیت واقعیت جالب باشد یا خیر. با این کار، من جای پای آلدوس هاکسلی گذاشتم. من درهای ادراک را خواندم. من همچنین به مقاله مایکل پولان در سال ۲۰۱۵ در نیویورکر با عنوان درمان سفر برخوردم که به عنوان مبنایی برای کتاب او چگونه ذهن خود را تغییر دهیم عمل کرد. پس از تحقیقات بسیار بیشتر، به دیدگاهی بسیار ظریف‌تر رسیدم. من شوکه شدم که بسیاری از بدترین داروها، مانند الکل، که یک سم واقعی است، تنباکو و شکر، قانونی هستند، در حالی که برخی مانند سیلوسایبین و LSD (که به آن اسید نیز می‌گویند) که اعتیادآور نیستند، سمی نیستند، خماری ندارند و می‌توانند هم از نظر درمانی و هم برای احساس تعالی مفید باشند، قانونی نیستند.

بعد از بررسی سمیت عصبی، اعتیادآوری و سایر ویژگی‌ها، به این نتیجه رسیدم که اساساً هرگز الکل یا دخانیات مصرف نکنم، مصرف قند را محدود کنم، هرگز مواد افیونی، کوکائین و تقریباً تمام دسته‌های دیگر مواد مخدر از جمله علف و کتامین مصرف نکنم (اگرچه از این دو می‌توان به صورت درمانی استفاده کرد)، اما سایلوسیبین و LSD را امتحان کنم و آیاهواسکا را در نظر بگیرم.

سیلوسایبین با توجه به محدودیت‌های SSRI می‌تواند برای درمان افسردگی مؤثر باشد. آن‌ها اشتیاق شما را به زندگی از بین می‌برند، میل جنسی شما را کاهش می‌دهند و برای همه کار نمی‌کنند. علاوه بر این، شما باید به مصرف آن‌ها ادامه دهید. آن‌ها شما را درمان نمی‌کنند. با این حال، من با این قصد به این موضوع نزدیک نشدم که آسیب‌های روحی را التیام بخشم، با توجه به اینکه زندگی من چقدر شاد و پربار بود و هست. من با ذهنی باز و کنجکاوی بیشتر به این موضوع نزدیک شدم تا سعی کنم ماهیت واقعیت را کشف کنم.

در ابتدا، من هر دو را در یک زمینه کوچک، تشریفاتی و صمیمی تجربه کردم، اما با دوزهای سبک – روان‌گردان، اما نه دوز قهرمانانه با مرگ کامل نفس. آن تجربیات جادویی بودند. من حس فوق‌العاده‌ای از یگانگی با همه اطرافیانم و همه چیز احساس کردم. حواس شما обостряются. احساس می‌شود که می‌توانید فضای بین اتم‌ها را ببینید و شروع به دیدن تنفس سطوح جامد کنید. به نظر می‌رسد که می‌توانید تمام ستاره‌های آسمان را ببینید. شما در زمان حال غرق می‌شوید، از جدی گرفتن همه چیز دست برمی‌دارید و شروع به دیدن شادی و طنز در هر لحظه می‌کنید. هر بار آنقدر باورنکردنی و غیرقابل کنترل می‌خندم که فک من روز بعد درد می‌گیرد.

مرگ ایگو

اولین سفر عمیق من به طور تصادفی اتفاق افتاد. من در Burning Man بودم و حرکت تازه‌کارانه این بود که از یک دوست بخواهم یک قطره اسید زیر زبانم بگذارد. حرکت صحیح این است که آن را روی دست خود بگذارید و آن را لیس بزنید، اما من آیین دادن آن به یکدیگر را دوست دارم. از آنجایی که قطره تمایلی به بیرون آمدن نداشت، او با اصرار روی بطری فشار داد و مقدار زیادی قطره ناشناخته زیر زبانم افتاد.

من عاشق مصرف اسید در Burning Man هستم که به طور تصادفی با دوچرخه در اطراف می‌چرخم و می‌بینم که شب مرا به کجا می‌برد. من از خلاقیت انسان و تمام تلاشی که برای ایجاد تجربیات تماشایی و جادویی برای همه انجام می‌شود، شگفت‌زده می‌شوم. در حالی که دوچرخه‌سواری می‌کنم، به معنای واقعی کلمه احساس می‌کنم که در Ready Player One یا Tron در حال حرکت در فضا و زمان در دنیایی از شگفتی هستم.

با این حال، من آن را به عنوان محیطی برای یک سفر معنوی عمیق مدیتیو انتخاب نمی‌کنم. می‌تواند خیلی گرم یا خیلی سرد، گیج‌کننده، پر از گرد و غبار و کثیف باشد. از آنجایی که نمی‌دانستم چقدر اسید مصرف کرده‌ام، فرض کردم که خوب خواهم بود، اما به سرعت متوجه شدم که به یک سفر درونی برده می‌شوم. به کمپ دوستانم در Robot Heart رفتم، روی یک مبل دراز کشیدم، چشمانم را بستم و تسلیم تجربه شدم.

در ابتدا احساس می‌کردم که در فضا شناور هستم، تا اینکه در نهایت خود فضا شدم. من خلقت جهان و فضا-زمان را مشاهده کردم. من خلقت زمین را مشاهده کردم و تکامل را تا ظهور بشر دیدم. گاهی اوقات من یک ناظر شخص ثالث بودم. احساس می‌شد که هر اثر هنری که تا به حال ساخته شده است، به ترتیب با سرعت بالا برای من پخش می‌شود: نمایشنامه‌ها، کتاب‌ها، فیلم‌ها، برنامه‌های تلویزیونی، نقاشی‌ها، گذشته، حال و آینده.

گاهی اوقات، من خالق می‌شدم. من مرگ کامل نفس را تجربه کردم. من آگاهی کامل از فرد فابریس گریندا را از دست دادم. این مرا آزار نمی‌داد. من آنقدر مجذوب چیزی بودم که مشاهده می‌کردم. در طول شب، احساس کردم که هر انسانی هستم که تا به حال زندگی کرده است. من به وضوح به یاد دارم که یک مادر، یک موج‌سوار و بی‌شمار نفر در طول زمان بودم. گاهی اوقات، من به طور مبهم آگاه بودم که این شخصیت فابریس وجود دارد، و بازگشت به او خوب خواهد بود، اما اگر نه، همه چیز کاملاً خوب بود. من همه چیز و همه کس بودم که بود، همیشه بود و همیشه خواهد بود.

احساس می‌شد که شب قرن‌ها طول کشید. وقتی به این بدن و فرد بازگشتم، دوستانم مرا بردند تا طلوع خورشید را در ماشین هنری خود ببینم. احساس می‌کردم که می‌توانم سیستم عامل جهان را به رنگ قرمز در آسمان ببینم. به همین ترتیب، می‌توانستم ذوب شدن شن و ماسه در زمین را ببینم که به من سرنخی از اینکه الهام دالی از کجا آمده است، می‌دهد.

در آن زمان متوجه نشدم، اما به تازگی یک بیداری غیردوگانه را تجربه کرده بودم. وقتی سال‌ها بعد به داستان کوتاه اندی ویر با عنوان تخم‌مرغ برخوردم، متوجه این موضوع شدم. می‌توانید آن را به زیبایی در سبک بی‌نظیر Kurzgesagt در زیر متحرک پیدا کنید.

تخم‌مرغ بازی‌ای است که خدا با خودش انجام می‌دهد. در تخم‌مرغ، مرد می‌میرد و با «خدا» ملاقات می‌کند که به او می‌گوید «تو هر کسی هستی که تا به حال زندگی کرده یا زندگی خواهد کرد.»

این یعنی:

  • هر شروری که از او متنفر بودید؟ شما آن‌ها بودید.
  • هر عاشقی که در آغوش گرفتید؟ همچنین شما.
  • هر زندگی، هر احساس، هر زاویه از تجربه انسانی؟ شما همه آن‌ها را بازی می‌کنید.

در بازی The Egg ، تناسخ فقط به معنای بازگشت نیست، بلکه به معنای بازی کردن تمام نسخه‌های ممکن بازی است، تا زمانی که بازیکن به یاد بیاورد: همه چیز من بودم.

نکته این است که تجربه کنید، نه اینکه برنده شوید. زندگی یک نمایش، یک رقص، یک اجرا است. نکته زندگی در بازی این است که به سادگی آن را زندگی کنید، آن را احساس کنید، آن را از هر زاویه‌ای کشف کنید.

از دست دادن نفس من یک بیداری بود. احساس می‌شد که هیچ «من» در مقابل «دیگران» وجود ندارد. من در جهان نبودم؛ من جهان بودم.

در تخم‌مرغ، همه ما خدا هستیم، اما فراموش کرده‌ایم. ما خودمان را به میلیاردها دیدگاه تقسیم می‌کنیم. ما در حال یادگیری، رشد و بیدار شدن هستیم تا در نهایت از آنچه هستیم آگاه شویم. من همه این‌ها را تجربه کردم.

کاوش‌های بیشتر

  1. سفر صوتی سایلوسیبین

در آن زمان، من هنوز به تخم‌مرغ برنخورده بودم یا فلسفه غیردوگانگی را مطالعه نکرده بودم. من فقط می‌دانستم که چیز زیبا و جادویی را تجربه کرده‌ام و می‌خواستم به این مسیر اکتشاف ادامه دهم. توجه داشته باشید که من هیچ یک از این‌ها را با هیچ کوششی دنبال نکردم، بلکه اجازه دادم در زندگی‌ام جریان یابد. من به دنبال تجربیات معنوی نرفتم، بلکه وقتی آمدند به آن‌ها اجازه دادم وارد شوند و در نتیجه به طور متوسط بیش از یک سال از هم فاصله داشتند.

من شروع به شنیدن در مورد سفرهای عمیق و زیبای سیلوسایبین کردم که توسط یک قوم‌موسیقی‌شناس، درمانگر صوتی و محقق صوتی شگفت‌انگیز سازماندهی شده بود. از آنجایی که افراد بیشتری در اطراف من مدام در مورد این تجربه تعریف می‌کردند، من درخواست معرفی کردم و تاریخی را برای آغاز یک سفر تعیین کردم. مطمئن شدم که خوب می‌خوابم، خوب غذا می‌خورم و به مدت یک هفته قبل از ورود به فضای تشریفاتی، کافئین مصرف نمی‌کنم. ما به تفصیل در مورد روند و قصد من برای سفر صحبت کردیم که به سادگی تجربه همه چیز با ذهنی باز و قلبی باز بود.

من در نهایت با مصرف ۹ گرم سیلوسایبین برای یک سفر قهرمانانه مناسب، بسیار عمیق شدم. من روی یک مت یوگا با یک ماسک صورت روی چشمانم دراز کشیدم و اجازه دادم سفر آغاز شود. باز هم زیبا و جادویی بود. عناصری از شباهت با سفر عمیق LSD داشت، اما متمایز بود.

این تجربه توسط موسیقی هدایت می‌شد: گونگ، کاسه و انواع سازها. نکته جالب این است که در نقطه‌ای من خود موسیقی شدم. دیگر بدنم را احساس نمی‌کردم، من به معنای واقعی کلمه موسیقی بودم. توصیف این حس دشوار است، با توجه به اینکه چقدر ماورایی بود، اما باشکوه بود. من نه تنها نت موسیقی بودم، بلکه احساسی بودم که نت قرار بود برانگیزد. هر ارتعاش باعث می‌شد من احساس مربوطه را تا ضریب ۱۰۰۰ احساس کنم. من احساس هیبت، شادی، شعف، ترس، غم و هر چیز دیگری را در این بین احساس کردم. فوق‌العاده بود.

در لحظات مدیتیو بیشتر، لحظه دیگری از غیردوگانگی را تجربه کردم. من شهود کردم که در خارج از این زمان و فضا، یک خدای جاودانه، قادر مطلق و عالم وجود دارد، شاید کسی که بازی زندگی را در جهان خود برده است. مسئله با بودن چنین خدایی این است که خسته شده است. هیچ چیز تعجب‌آور نیست یا هرگز جدید نیست. در واقع، از وحشت جاودانگی خسته‌کننده رنج می‌برد که رمان‌های پادآرمان‌شهری پساکمیابی در مورد آن صحبت می‌کنند. در حالی که ممکن است سعی کرده باشد خودکشی کند و نتواند موفق شود، اما به یک راه حل ظریف رسید. این جهان، شبیه‌سازی یا ماتریکس را از جوهر خود با مجموعه‌ای از قوانین ایجاد کرد. آن را با جادوی خود برای وجود زندگی آغشته کرد، اما جوهر خود را به گونه‌ای پخش کرد که هیچ یک از شرکت‌کنندگان به الوهیت خود پی نبرند. به همین دلیل است که ما با همه چیز احساس یگانگی می‌کنیم – ما در واقع یکی هستیم.

مانند فیلم ماتریکس برخی از قوانین را می‌توان خم کرد و برخی دیگر را می‌توان شکست، زیرا ما الهی هستیم، حتی اگر الوهیت خود را فراموش کرده باشیم. به همین دلیل است که تجلی کار می‌کند. تعداد «تصادف‌های» وهم‌آوری که تجربه کردم، ذهن را متحیر می‌کند. در Burning Man، در حالی که یک بار اسید مصرف می‌کردم، به کسی فکر می‌کردم که برای همیشه او را ندیده بودم و حتی نمی‌دانستم که آنجا هستند و در عرض چند دقیقه ظاهر می‌شدند – که چندین بار پشت سر هم اتفاق افتاد. من چیزی می‌خواستم و کسی آن را به من پیشنهاد می‌کرد. من همچنین لحظاتی از تله‌پاتی واقعی داشتم. ما سرهایمان را به هم می‌چسباندیم و مکالمات کاملی را در افکارمان داشتیم. به همین ترتیب، ما تصاویری مبتنی بر واقعیت را مشاهده می‌کردیم که وجود نداشتند. برای اطمینان از اینکه یکدیگر را آماده نمی‌کنیم، آنچه را که می‌دیدیم روی یک تکه کاغذ می‌نوشتیم. در هر مورد، ما همان چیز را مشاهده می‌کردیم. به عنوان مثال، در یک مورد، ما دیدیم که شخصیت‌های دیزنی به سرعت از شعله‌های یک آتشدان بیرون می‌آیند.

من این تجربه را دوست داشتم، اما احساس نکردم که مجبور باشم در مورد آنچه تجربه کرده بودم تحقیق کنم یا به دنبال تجربه مشابه دیگری باشم. من فقط با آن نشستم تا اینکه فرصت بعدی به طور اتفاقی یک سال بعد وارد زندگی‌ام شد.

  1. آیاهواسکا

بسیاری از دوستانم شروع به ذکر Ayahuasca و نقشی که در زندگی آن‌ها ایفا کرده بود، کردند و من کنجکاو شدم. بیشتر آن‌ها برای التیام آسیب‌های روحی این مسیر را طی کردند و به طور خاص به دنبال این تجربه بودند. من از جایی که در زندگی‌ام بودم فراتر از رضایت احساس می‌کردم، بنابراین احساس نکردم که مجبور باشم به دنبال آن باشم. قبل از این تجربه، شما باید ۱۰ روز قبل با مدیتیشن، خواب خوب، خوردن وگان، امتناع کامل از رابطه جنسی، الکل و کافئین آماده شوید. شما باید «تمیز» وارد این تجربه شوید. علاوه بر این، شما به زمان نیاز دارید تا در مورد سفر فکر کنید و از آن بهبود یابید. با زندگی پرمشغله‌ای که داشتم، زمان هرگز مناسب نبود، ناگفته نماند که بیشتر دوستانم آن را در جنگل‌های برزیل یا پرو انجام دادند.

در اکتبر ۲۰۱۸، مجموعه مناسبی از شرایط رخ داد. در آن زمان در یک Airbnb بزرگ در طبقه همکف در Tribeca زندگی می‌کردم. یکی از دوستانم پرسیده بود که آیا می‌تواند از آن برای میزبانی یک کلاس یوگا استفاده کند. من موافقت کردم و به طور خلاصه با میزبان مشترک او ملاقات کردم. چند هفته بعد، در یک شب چهارشنبه معمولی، همکارم من رو دید که از خیابون دارم بازی‌های ویدیویی انجام می‌دم و درِ خونه‌م رو زد. در رو باز کردم و شروع کردیم به گپ زدن. بهم گفت که تا ۱۰ روز دیگه داره تو یه مراسم آیاهواسکا شرکت می‌کنه و ازم دعوت کرد که بهش ملحق شم.

اتفاقاً من می‌تونستم تو ۱۰ روز آینده آماده‌سازی‌های لازم رو انجام بدم و بعد از سفر هم وقت کافی برای ریکاوری داشتم، پس این رو به عنوان یه نشونه دیدم که باید این کار رو انجام بدم. به غیر از آماده‌سازی‌هایی که گفتم، توصیه دیگه‌ای که بهم شد این بود که لباس سفید بپوشم. باز هم، بدون هیچ انتظاری وارد شدم. قرار بود اولین سفر رو یه شب تا صبح تو یه استودیوی یوگا تو جنگل‌های عمیق بوشویک انجام بدیم، و بلافاصله بعدش یه سفر یه روزه تو یه کلیسا تو ایالت نیویورک.

علاوه بر اساتید مراسم که توسط قبیله یاواناوا آموزش دیده بودن، ۲۰ یا ۳۰ نفر دیگه هم حضور داشتن. آیاهواسکا از دو گیاه مختلف ساخته شده که هر کدوم به تنهایی روان‌گردان نیستن، اما وقتی تو یه جوشونده با هم مخلوط می‌شن، خیلی قوی می‌شن. برای آماده شدن برای این تجربه، ما راپه دریافت کردیم، یه نوع تنباکو، که تو سوراخ‌های بینی‌مون دمیده می‌شد. بهم گفتن که هدفش پاک کردن ذهن، باز کردن کانال‌های انرژی و تعیین نیاتمونه، اما باید اعتراف کنم که این تجربه رو خیلی ناخوشایند دیدم.

بعد از اون اولین فنجون آیاهواسکا رو نوشیدیم که اون هم خیلی ناخوشایند بود: غلیظ، تلخ، خاکی و روغنی. در طول شب و روز بعدش، در نهایت ۴ فنجون نوشیدم. همچنین قطره‌های سانانگا رو تو چشم‌هام ریختم. این یه داروی سنتی چشمه که قرار بود شما رو به زمین وصل کنه و دید درونی‌تون رو تقویت کنه. من هم اون رو خیلی ناخوشایند دیدم و حس نکردم که به تجربه‌م چیزی اضافه کرده باشه.

وقتی DMT شروع به اثر کردن کرد، اساتید مراسم شروع به خوندن آهنگ کردن. نکته جالب اینه که کل این رویکرد از تکنیک‌های هیپنوتیزمی استفاده می‌کنه، از تصاویر پس‌زمینه گرفته تا کلماتی که تو آهنگ‌ها خونده می‌شن. اولین حسم این بود که در برابر پیام‌ها مقاومت کنم، اما در نهایت تصمیم گرفتم که با توجه به اینکه چقدر پیام‌ها زیبا بودن، ارزش این رو دارن که همون‌طور که هستن پذیرفته بشن، چون تنوعی از موضوع دوست داشتن زندگی‌ای که داری و شخصی که هستی بودن. فکر می‌کنم چیزی که در برابرش مقاومت می‌کردم این بود که قبول کردن زندگی‌ای که داشتم برای من منطقی بود، اما خیلی‌ها به اندازه من خوش‌شانس نیستن و به نظر می‌رسید که این پیام‌ها با پذیرفتن زندگی فعلی‌شون، فرصت داشتن زندگی بهتر رو ازشون می‌گیره.

با این حال، با پیشرفت مراسم، فکر می‌کنم منظور اون‌ها رو فهمیدم. تو زندگی، همه ما با تجربه‌های مختلفی روبرو می‌شیم. همون‌طور که جان میلتون گفت: «ذهن جایگاه خودشه، و تو خودش می‌تونه از جهنم بهشت بسازه و از بهشت جهنم.» شما کنترل نمی‌کنید که چه اتفاقی براتون می‌افته، اما کنترل می‌کنید که چطور بهش واکنش نشون بدید. به همین دلیله که اغلب با افرادی روبرو می‌شیم که ظاهراً همه‌چیز دارن و با این حال بدبختن، در حالی که بعضی‌ها که ظاهراً هیچی ندارن، خیلی راضی هستن. حتی پیش پا افتاده‌ترین کارها هم می‌تونن با تبدیل کردنشون به یه نوع هنر یا بازی، جالب بشن.

نکته جالب در مورد تجربه آیاهواسکا اینه که وقتی پیام‌هایی به شما ارائه می‌شه، اگه سعی کنید اون‌ها رو رد کنید، حالت تهوع بهتون دست می‌ده و اگه اون‌ها رو بپذیرید، حس خیلی خوبی پیدا می‌کنید. به همین ترتیب، وقتی زندگی‌های مختلفی رو برای خودتون تصور می‌کنید، موقع رفتن تو مسیر اشتباه حالت تهوع بهتون دست می‌ده و موقع رفتن تو مسیر درست حس خیلی خوبی پیدا می‌کنید. هیچ ایده‌ای ندارم که چطور کار می‌کنه، اما خودم مستقیماً تجربه‌ش کردم.

به نظر من بهترین استفاده از آیاهواسکا اینه که مسیرهای مختلفی رو که هنگام مواجهه با تصمیمات اساسی در دسترس‌تون هستن رو بررسی کنید و سعی کنید به معنای زندگی‌تون برسید. جالبه که تجربه‌م چقدر با اطرافیانم متفاوت بود. به نظر می‌رسید همه اطرافیانم این پیام رو می‌گیرن که زندگی‌شون با هدف‌شون همسو نیست و به شدت در حال پاکسازی، گریه و به طور کلی داشتن یه تجربه بد بودن.

من پیام‌های خیلی متفاوتی گرفتم: تو داری بهترین زندگی‌ت رو می‌کنی؛ تو داری هدف زندگی‌ت رو زندگی می‌کنی. همه‌چیز عالیه! این به این معنی نیست که من از این سفر بینش‌های ارزشمندی نگرفتم. اولین پیام این بود که نسبت به نشانه‌هایی که جهان براتون می‌فرسته، پذیرا باشید. اگه برای چیزی سخت تلاش می‌کنید و جواب نمی‌ده، این نشونه‌ایه که اون کار برای شما نیست. توجه داشته باشید که این فقط در صورتی صدق می‌کنه که واقعاً تلاش کنید. من به این نتیجه رسیدم که این اتفاق برای پروژه سیلیکون کابارته من تو جمهوری دومینیکن داره می‌افته. با وجود سال‌ها تلاش و میلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری، مشکلات همچنان تشدید می‌شد: مهمان‌ها مورد سرقت قرار می‌گرفتن، بازدیدکنندگان به بیماری‌های گرمسیری مبتلا می‌شدن، همه درخواست رشوه می‌کردن، یه مورد تجاوز به عنف اتفاق افتاد، یکی از مهمان‌هام مورد اصابت گلوله قرار گرفت، یکی از سگ‌هام مسموم شد، تا اینکه در نهایت مورد حمله مسلحانه تو ملک قرار گرفتیم. این پیام واضح‌تر و واضح‌تر می‌شد: زمان رفتن فرا رسیده بود. و به این ترتیب، تو سال ۲۰۱۹ به ترکز و کایکوس نقل مکان کردم. به همین ترتیب، از یه بازی ویدیویی که سعی می‌کردم بسازم اما به اون سرعتی که امیدوار بودم پیشرفت نمی‌کرد، دست کشیدم.

دومین پیامی که گرفتم از مادربزرگم بود که استدلال می‌کرد که باید بچه داشته باشم. بهم گفت که دلیل اینکه من تمایلی به بچه دار شدن ندارم اینه که زندگی‌م عالیه و می‌ترسم که بچه‌ها کیفیت زندگی‌م رو کاهش بدن. به نظر می‌رسید بچه‌ها کیفیت زندگی دوستام رو بدتر کردن. دیگه اون‌ها رو نمی‌دیدم چون خیلی سرشون شلوغ شده بود. اون‌ها دیگه اون فرد یا زوج سابق نبودن و فقط والدینی شده بودن که زندگی خودشون رو با زندگی بچه‌هاشون جایگزین کرده بودن. این قانع‌کننده به نظر نمی‌رسید.

اون یه استدلال چندوجهی ارائه کرد. اول، استدلال کرد که هزینه‌ها کمتر از چیزی که انتظار دارم خواهد بود. من یه زندگی غیرسنتی دارم و می‌تونم یه والد غیرسنتی باشم که به جای کمیت، روی کیفیت تعامل تمرکز می‌کنه. من می‌تونم بچه داشته باشم و به زندگی‌ای که دارم ادامه بدم. استدلال کرد که می‌تونم بچه‌ها رو با خودم به همه ماجراجویی‌هام ببرم. به عبارت دیگه، بچه‌ها مکمل زندگی من خواهند بود، نه جایگزینی برای اون.

دوم، استدلال کرد که مزایای بچه دار شدن بیشتر از چیزیه که تصور می‌کنم و زندگی‌م رو با شادی و عشق بیشتری پر می‌کنه. این‌طور بیان شد: تو عاشق تدریسی و تو کلمبیا، هاروارد، استنفورد، پرینستون و جاهای دیگه کلاس برگزار کردی. عاشق تدریس به بچه‌هات خواهی شد که خودت رو تو اون‌ها می‌بینی و باهاشون رشد می‌کنی. علاوه بر این، تو یه بچه بزرگ هستی. تو عاشق ماشین‌ها و هواپیماهای کنترلی، پینت‌بال، بازی‌های ویدیویی و انواع تفریح و بازی هستی. بچه دار شدن بهت این امکان رو می‌ده که مثل هیچ وقت دیگه‌ای به کودک درونت اجازه بدی رها بشه.

این استدلال‌ها قانع‌کننده بودن و بعد از مراسم، سفر بچه دار شدن رو شروع کردم. چند سال طول کشید تا این اتفاق بیفته، اما می‌تونم یه چیز رو بهتون بگم: مادربزرگم درست می‌گفت. من عاشق پدر بودن هستم. دارم بچه‌ها رو به همه ماجراجویی‌ها می‌برم. من قبلاً فرانسوا، که ۴ سالشه، رو به هلی‌اسکی، کایت‌سواری، ای‌فویلینگ، پاراگلایدر، کارتینگ و خیلی چیزهای دیگه بردم.

من حتی خواهر یک ساله‌اش، آملی، را به یک پیاده‌روی طولانی که نیاز به عبور از رودخانه با طناب داشت، بردم و در چادری اردو زدیم که گرگ‌ها تا پاسی از شب زوزه می‌کشیدند.

سومین چیزی که از مراسم آیاهواسکا بیرون اومد این بود که دو تا سگ ژرمن شپرد سفید به دیدنم اومدن. من عاشق دایرولف جان اسنو، گوست، بودم، اما فکر می‌کردم فقط CGIه. متوجه نشدم که بر اساس یه سگ واقعی ساخته شده. سگ بهم گفت که من یه فانوس دریایی درخشان تو یه دنیای تاریکی هستم که یه زندگی حماسی رو رهبری می‌کنم و به یه سگ سفید حماسی در کنارم نیاز دارم. به همین ترتیب، بعد از مراسم سفر پیدا کردن سگ سفید حماسی‌م رو شروع کردم و الان آنجل رو دارم که ۲ سالشه.

در طول مراسم، دوباره بعضی وقتا به موسیقی تبدیل می‌شدم، که این اتفاق چند بار هم تو دوزهای سبک‌تر LSD برام افتاده بود. دوباره یه تجربه غیردوگانه داشتم. تقریباً همون چیزی رو که تو سفر قارچ تجربه کردم، تجربه کردم، اما ظریف‌تر بود. به غیر از این واقعیت که همه ما جهان هستیم که خودشو تجربه می‌کنه، فهمیدم که چرا ما متفاوت ساخته شدیم و چرا شر وجود داره. به بیان ساده، سفید بدون سیاه، خود بدون دیگری یا خوب بدون شر نمی‌تونه وجود داشته باشه. دلیل اینکه سیاه و سفید، یین و یانگ، مردانه و زنانه وجود داره و اینکه ما با تمایلات مختلف ساخته شدیم، دقیقاً برای ایجاد تضادها و ایجاد فرصت بیشتر برای تجربه‌ست.

برای اینکه واضح باشه، وقتی می‌گم که خوب مستلزم شره، منظورم اینه که برای اینکه امکان وجود چیزی خوب باشه، باید امکان وجود چیزی شر هم وجود داشته باشه. این یه مشاهده نیست که بعضی از مردم خوب هستن، در حالی که بقیه شر هستن. همه ما حاوی انبوهی از چیزها هستیم و بسته به شرایط، پتانسیل هم برای خوب و هم برای شر رو داریم. علاوه بر این، همه فکر می‌کنن که خوب هستن. به نظر اون‌ها هیتلر، استالین و مائو آدم‌های خوبی بودن.

همون‌طور که آلن واتس خیلی ظریف تو رویای زندگی بیان می‌کنه، اگه هر شب ۷۵ سال زمان رو خواب ببینید، چند شب اول همه آرزوها و فانتزی‌هاتون رو برآورده می‌کنید و هر نوع لذتی رو تجربه می‌کنید. بعد از چند شب لذت کامل، با اجازه دادن به اتفاق افتادن چیزی که کنترلش نمی‌کردید، خودتون رو غافلگیر می‌کنید. بعد از اون از نظر چیزهایی که خواب می‌بینید، ماجراجوتر و ماجراجوتر می‌شید تا اینکه در نهایت جایی رو خواب می‌بینید که الان هستید. رویای زندگی کردن زندگی‌ای رو که امروز واقعاً دارید زندگی می‌کنید رو می‌بینید.

به همین دلیله که سفر قهرمانانه داستان اصلیه. هر کدوم از زندگی‌های ما یه سفر قهرمانانه‌ست. ما در حالی به دنیا میایم که هیچی نمی‌دونیم. رشد می‌کنیم، یاد می‌گیریم. یه جایی حس می‌کنیم همه‌چیز رو می‌دونیم و بعد واقعاً دندون‌هامون شکسته می‌شه. بعد در نهایت متوجه می‌شیم که هدف‌مون اینه که برند خاص خودمون رو برای اطرافیان‌مون بیاریم و با خودمون بودن به اون‌ها خدمت کنیم.

به همین دلیل است که در پایان مراسم، پیام عظیم قدردانی از دیگران را احساس کردم: «از اینکه خودتان هستید متشکرم، چون به من اجازه می‌دهد خودم باشم!»

من به ارزش آنتاگونیست‌ها پی بردم. همون‌طور که تو یه فیلم یا کتاب، قهرمان فقط به اندازه دشمنش خوبه، هر چقدر چالش‌هایی که تو زندگی باهاش روبرو می‌شیم بزرگ‌تر باشن، فرصت برای هدف بیشتر می‌شه و سفر قهرمانانه ما معنادارتر می‌شه. و در حالی که من یه موجود نورانی هستم، باید موجودات تاریکی وجود داشته باشن تا نور من از طریق اون‌ها بدرخشه.

همچنین متوجه شدم که دلیل اینکه ما عمیقاً برای چیزهایی که تو این جهان براش می‌جنگیم و در نهایت به دست میاریم ارزش قائلیم اینه که دقیقاً برعکس قدرت مطلقه. جریان به تمرین و تلاش بی‌نهایت نیاز داره. وقتی اون رو می‌بینیم، قدرش رو می‌دونیم. به همین دلیله که افرادی که موفقیت خیلی راحت به دست میارن، مثل برندگان لاتاری، اغلب همه‌چیز رو از دست می‌دن چون قدر این رو نمی‌دونن که موفق شدن چقدر سخته.

  1. سایر روش‌ها

نکته جالب اینه که همه این تجربه‌ها مثل کار کردن بودن. یه نفر آیاهواسکا رو به عنوان ده سال تراپی تو یه شب توصیف کرد. در حالی که من هیچ وقت تراپی نرفتم، پس نمی‌تونم کاملاً ارتباط برقرار کنم، اما به نظرم درست اومد. شاید به همین دلیله که از اون موقع تا حالا یکی از این سفرهای عمیق رو انجام ندادم.

به عبارت دیگه، من فقط این سه سفر عمیق رو به ترتیب روی LSD، سایلوکایبین و آیاهواسکا انجام دادم. حس کردم چیزی رو که لازم داشتم ازشون گرفتم و دیگه دعوتی برای انجام دوباره‌ش نداشتم. من مخالف این ایده نیستم که اگه یه روزی دعوتی برای انجام دوباره‌ش داشته باشم، به خصوص اگه با یه تصمیم بزرگ تو زندگی روبرو بشم، اما فعلاً حس می‌کنم کاملم.

با این اوصاف، من هنوز هم عاشق این هستم که سالی دو بار، یک یا دو قطره اسید به صورت تفریحی بنوشم، یک بار در جشنواره برنینگ من و یک بار در طبیعت تا شکوه واقعی جهانی که در آن زندگی می‌کنیم را تجربه کنم، با اطرافیانم ارتباط صمیمانه‌ای برقرار کنم و بیشتر از آنچه تصور می‌کردم بخندم.

همچنین جالبه که این تجربه‌ها همراه با تمرین تانترا من رو به جایی رسوندن که فوق‌العاده به انرژی حساس شدم. من می‌تونم خیلی از ویژگی‌های تجربه‌های سایکدلیک رو از طریق مدیتیشن، تنفس و توجه دوباره ایجاد کنم. انگار تو این سفرها نون‌ریزه‌هایی گذاشتم که راه دسترسی به اون‌ها رو هر وقت لازم باشه بهم نشون می‌ده.

اگرچه الان می‌توانم بدون دارو به آنجا برسم، فکر نمی‌کنم اگر اول تجربه‌های کامل روانگردان نداشتم، می‌توانستم این کار را انجام دهم.

یک هشدار

چهار تجربه جادویی بالا رو به عنوان یه پیام مبنی بر اینکه داروها به طور کلی خوب هستن، در نظر نگیرید. اکثر داروها برای شما وحشتناک هستن. اون‌ها اعتیادآور، سمی هستن، به راحتی می‌تونید با مصرف بیش از حد اون‌ها اوردوز کنید و علائم ترک وحشتناکی رو تجربه کنید. من هیچ وقت به کوکائین، هروئین، اوپیوئیدها (مثل فنتانیل)، مت یا کراک دست نمی‌زنم. همچنین از مصرف ماری‌جوانا خودداری می‌کنم، چون دیدم خیلی از افرادی که به طور منظم اون رو می‌کشن، ظاهراً بخشی از انگیزه و عقل‌شون رو از دست می‌دن. همچنین با افراد کافی‌ای روبرو شدم که به کتامین معتاد بودن، به همین دلیل نسبت به خواص غیر اعتیادآور ادعا شده‌ش تردید دارم، ناگفته نمونه که اون رو کمتر از سایلوکایبین یا LSD قانع‌کننده می‌دونم.

در واقع، من همچنین توصیه می‌کنم از مصرف داروهای قانونی مثل الکل، تنباکو و شکر خودداری کنید. شواهد بیشتری در حال بیرون اومدن هستن که نشون می‌دن هیچ مقدار بی‌خطری از الکل وجود نداره که بشه مصرف کرد. اون علاوه بر اینکه یه ماده خیلی قانع‌کننده نیست، یه سم عصبی هم هست. همچنین از تعداد افرادی که به ویپینگ معتاد هستن وحشت‌زده شدم. اون کمتر از سیگار کشیدن مضره، اما همچنان برای ریه‌ها، قلب، مغز و سلامت بلندمدت‌تون مضره. به همین ترتیب، قند اضافی تو رژیم‌های غذایی مدرن متابولیسم‌تون رو از بین می‌بره، باعث می‌شه چربی به دست بیارید، مغز و روده‌تون رو به هم می‌ریزه و خطر ابتلا به تقریباً هر بیماری مزمنی رو افزایش می‌ده.

در حالی که من قلب زیبای بازی رو که تو MDMA تجربه کردم رو توصیف کردم، مهمه که توجه داشته باشید که اون تو یه محیط تشریفاتی زیبا، با دوز کنترل شده و به طور دقیق از نظر خلوص آزمایش شده بود. این مثل این نیست که MDMA تصادفی، که اغلب با فنتانیل مخلوط شده، از یه فروشنده بگیرید تا به یه کلاب برید، که می‌بینم مردم به طور منظم این کار رو انجام می‌دن. MDMA سمی عصبی هست و نباید بیشتر از چند بار در سال با فاصله چند ماهه انجام بشه تا سروتونین‌تون رو تخلیه نکنه، جادو رو کم نکنه یا به طور منفی روی خواب و نوروشیمی‌تون تأثیر نذاره (و من دعوت شدم که کمتر از اون هم انجامش بدم). همچنین باید مکمل‌های محافظت عصبی مثل مکمل‌هایی که تو Roll Kit پیدا می‌شن رو هنگام مصرف اون مصرف کنید.

با LSD و سایلوکایبین، برداشت من آشکارا مثبته اما همچنان ظریفه. اون‌ها سمی عصبی یا از نظر فیزیکی سمی نیستن. اون‌ها اعتیادآور نیستن و وابستگی فیزیکی یا ترک ایجاد نمی‌کنن. در واقع، تحمل با LSD و سایلوکایبین اونقدر سریع ایجاد می‌شه که مصرف روزانه تقریباً غیرممکنه. حتی بهتر از اون، شواهد فزاینده‌ای وجود داره که نشون می‌ده اون‌ها باعث نوروژنز و نوروپلاستیسیته می‌شن.

با وجود این نکات مثبت، همه نباید اون‌ها رو امتحان کنن. اون‌ها با SSRIها / SNRIها (به عنوان مثال، زولوفت، پروزاک، افکسور، لکساپرو)، MAOIها (به عنوان مثال، نارديل، پارنات، مواد تشکیل دهنده آیاهواسکا)، داروهای ضد روان‌پریشی (به عنوان مثال، سروکوئل، ریسپریدال، زیپرکسا)، بنزودیازپین‌ها (به عنوان مثال، زاناکس، آتیوان، والیوم) و محرک‌ها (به عنوان مثال، آدرال، ریتالین، ولبوترین) تداخل خوبی ندارن. اگه هر کدوم از این‌ها رو مصرف می‌کنید، اون‌ها رو امتحان نکنید.

همچنین اگه اسکیزوفرنی (یا سابقه خانوادگی اون)، اختلال دوقطبی یا اختلالات شخصیتی شدید دارید، نباید این مواد رو مصرف کنید. علاوه بر این، حتی اگه از این اختلالات رنج نمی‌برید، اگه به طور کلی پارانوئید یا مضطرب هستید، باید از اون‌ها دوری کنید. سایلوکایبین و LSD احساسات اساسی شما رو تقویت می‌کنن و ممکنه یه سفر خیلی بد یا حمله پانیک رو تجربه کنید.

خوشحالم که اولین بار این‌ها رو تو سن ۴۰ سالگی امتحان کردم، وقتی تو موقعیتی بودم که قدر پیام‌هایی رو که دریافت کردم بدونم و تحت تأثیر اون‌ها قرار نگیرم. قطعاً توصیه نمی‌کنم اون‌ها رو تو دوران نوجوانی مصرف کنید.

اگه دعوت شدید که چیزی رو که من توصیف می‌کنم برای اولین بار امتحان کنید، من یه سفر صوتی سایلوکایبین تشریفاتی هدایت شده رو انجام می‌دادم، با یه ذره MDMA برای اینکه مطمئن بشید سفر بدی رو تجربه نمی‌کنید، که توسط یه متخصص آموزش دیده سازماندهی شده باشه. آیاهواسکا خیلی شدیده و LSD برای یه تجربه بار اول خیلی طولانیه. بعد از اون بار اول، من فقط سایلوکایبین یا LSD رو تو یه محیط تشریفاتی با تنظیمات، محیط و نیت، تو یه فضای امن راحت و زیبا، ترجیحاً تو طبیعت، با تعداد خیلی کمی از افرادی که خوب می‌شناسید و بهشون اعتماد دارید، مصرف می‌کردم.

فلسفه

به نظر من خیلی جالبه که من این تجربه‌ها رو قبل از مطالعهٔ یگانه‌انگاری داشتم. من اول با امر الهی ارتباط برقرار کردم و مکاشفات الهی داشتم. اون‌ها نیازی به مطالعه نداشتن و صرفاً تجربی بودن.

بعد از این تجربهٔ آخر، احساس کردم مجبورم دربارهٔ چیزی که تجربه کردم تحقیق کنم. از اونجایی که ظاهراً تناسخ رو مشاهده کرده بودم و بازنمایی‌های هندو از زندگی روی زمین رو دیده بودم، شروع کردم به بررسی هندوئیسم. هندوئیسم متنوعه، با مکاتب فلسفی و دیدگاه‌های الهیاتی متعدد. اون مکتبی که بهترین تصویر رو از تجربهٔ من ارائه داد، ادوایتا ودانتاست.

آدوایتا ودانتا – “همه ما برهمن هستیم”

این مکتب، که عمدتاً توسط آدی شانکاراچاریا تدریس می‌شه، معتقده که واقعیت غایی، برهمن، یگانه و بی‌شکله. خود فردی (آتمن) از برهمن جدا نیست؛ بلکه یکی و یکسان هستن. عبارت معروف اوپانیشادی «تات توام آسی» (تو آن هستی) این رو بیان می‌کنه—و نشون می‌ده که هر فردی، در هستهٔ خودش، الهیه. با این حال، به دلیل مایا (توهم)، افراد خودشون رو به عنوان موجودات جدا از هم درک می‌کنن، نه به عنوان برهمن. روشنگری (موکشا) درک این یگانگی و غلبه بر توهم جداییه.

با تحقیقات بیشتر، من با تخم‌مرغ آشنا شدم و فهمیدم که بسیاری از سنت‌های مذهبی و عرفانی دیگه هم یگانه‌انگاری رو آموزش می‌دن. اینجا اصلی‌ترین مواردی که باهاشون برخورد کردم رو می‌گم. برای رعایت اختصار، من هر فلسفه رو در زیر خلاصه می‌کنم و شما می‌تونید به خلاصهٔ هر کدوم در ضمیمه مراجعه کنید.

بینش غیر دوگانه، کلید سنت
آدوایتا ودانتا آتمن (خود) با برهمن (واقعیت غایی) تفاوتی ندارد؛ جدایی توهم است (مایا)
بودیسم ذن: هیچ خود ثابتی وجود ندارد؛ دوگانه‌هایی مانند سوژه/ابژه ساخته‌های ذهنی هستند – همه چیز دقیقاً به همین شکل است
دزوگچن: آگاهی ناب (ریگپا) و ظواهر دو نیستند؛ همه پدیده‌ها خودبه‌خود نمایان می‌شوند.
شیویسم کشمیری همه چیز تجلی شیوا (آگاهی کیهانی) است؛ جهان واقعی و الهی است.
تائوئیسم همه چیز از تائو ناشی می‌شود؛ اضداد جریان‌های مکمل در یک کل یکپارچه هستند.
عرفان مسیحی روح و خدا در اساس هستی متحد هستند؛ اتحاد الهی فراتر از سوژه/ابژه است
تصوف هیچ چیز جز خدا نیست (توحید)؛ خود، وهم است – عشق حقیقی، حجاب جدایی را از میان برمی‌دارد
کابالا همه چیز از عین سوف (بی‌نهایت) می‌آید و به آن باز می‌گردد؛ تمایزات، پله‌هایی در درون تجلی الهی هستند.
نئوپلاتونیسم: تمام واقعیت از واحد سرچشمه می‌گیرد؛ بازگشت از طریق تأمل در منشأ همه هستی است.

به طور خلاصه، من فهمیدم که یگانه‌انگاری همه‌جا هست. توسط معلمان معنوی مدرنی مثل اکهارت تول، روپرت اسپایرا، آدیاشانتی و موجی موعظه می‌شه. همچنین در علم هم هست: نظریهٔ کوانتوم، پان‌سای‌کیسم و نظریهٔ اطلاعات یکپارچه، آگاهی رو به روش‌هایی بررسی می‌کنن که با بینش یگانه‌انگارانه همخوانی داره.

شایان ذکره که این باور عمیقاً با باورهای سنتی مسیحیت و اسلام متفاوته. در اون سنت‌ها، خدا یک موجود شخصیه، متمایز از شما. شما روحی هستید که او خلق کرده، و هدف شما اینه که او رو دوست داشته باشید، از او اطاعت کنید و توسط او نجات پیدا کنید. بهشت یک پاداشه، نه تحقق وحدت.

آلن واتس

در نهایت، کسی که به بهترین شکل چیزی که من تجربه کردم رو خلاصه می‌کنه، آلن واتس هست. او بیشتر یه مخلوط‌کن فلسفی بود، یه ترکیب‌کنندهٔ درخشان از سنت‌های معنوی. او یک دین کاملاً جدید ایجاد نکرد، اما کاری که انجام داد این بود که عناصری از ذن، ادوایتا ودانتا، تائوئیسم و عرفان غربی رو در یک لنز واتسی منحصربه‌فرد با هم ترکیب کرد که مدرن، در دسترس و سرگرم‌کننده به نظر می‌رسه.

او با دنیا به عنوان چیزی که باید ازش دست کشید یا تعالی یافت (همون‌طور که ادوایتا سخت‌گیرانه ممکنه پیشنهاد کنه) رفتار نمی‌کنه. در عوض، او رقص زندگی رو مقدس و سرگرم‌کننده می‌بینه. «شما جهانی هستید که خودشو تجربه می‌کنه، در یک بازی قایم‌موشک کیهانی.» اون بازیگوشی افسانه‌ای ذن و تائوئیسمه. برای آلن واتس، شما جهانی هستید که خودشو بازی می‌کنه.

دنیا یه بازیه. وقتی فهمیدید زندگی یه بازیه، تنها حرکت واقعی اینه که اون رو به طور کامل بازی کنید، اما با آگاهی، شوخ‌طبعی و عدم وابستگی. فریب نخورید که فکر کنید این یه کار جدیه. وقتی فهمیدید که همه چیز لیلاست (ایدهٔ هندو از بازی الهی)، اون‌وقت می‌تونید به طور کامل در زندگی شرکت کنید، اما با یه چشمک، انگار که بالاخره جوک کیهانی به نتیجه رسیده.

به نظر من اشتباه خیلی از راهب‌ها اینه که تصمیم می‌گیرن از بازی خارج بشن، «تعالی» پیدا کنن و جدا بشن. ذن اون رو چسبیدن به پوچی می‌نامید. واتس می‌گفت که اونا اصل مطلب رو نفهمیدن. لحظه‌ای که بازی رو رد می‌کنید، دوباره به توهم برمی‌گردید، و فکر می‌کنید که یه حالت بهتر و خالص‌تر در جای دیگه‌ای وجود داره.

بازی رو انجام بده. اما اجازه نده که بازی تو رو بازی بده.

زندگی به مثابه یک بازی

به عنوان یه گیمر ویدیویی، این نتیجه‌گیری که این زندگی یه بازیه، به راحتی به ذهنم رسید. قبل از هر کدوم از این تجربه‌ها، من قبلاً متوجه شده بودم که به نظر می‌رسه زندگی ما از همون قوانین بازی‌های نقش‌آفرینی پیروی می‌کنه. ما ویژگی‌های از پیش تعیین‌شدهٔ متفاوتی داریم که قبل از تولد تنظیم شدن. ما می‌تونیم از طریق تجربه، در انواع ویژگی‌ها سطح خودمون رو بالا ببریم. ما تنظیمات سختی متفاوتی بر اساس محل و زمان تولدمون داریم. تنها تفاوت اینه که هیچ هدف خاصی وجود نداره. قرار نیست شما در بازی برنده بشید، به جایی برسید یا اون رو به معنای سنتی مذهبی تعالی ببخشید. شما اینجا هستید تا اون رو بازی کنید، ازش لذت ببرید و حسش کنید.

بازی کردن همیشه به طور طبیعی برای من اتفاق افتاده. در کودکی، من از خوندن، یادگیری، کامپیوتر، تنیس و پدل بازی کردن، اسکی، پینت‌بال، مسافرت، سگ‌ها، بازی‌های ویدیویی و آموزش به دیگران لذت زیادی می‌بردم. پدر و مادرم مدام به من می‌گفتن که از سرم می‌افته، اما به اندازهٔ کافی خنده‌داره که ۴۰ سال بعد اینجا هستیم، و من دقیقاً از همون چیزها لذت می‌برم. من حتی همون نوع بازی‌های ویدیویی رو بازی می‌کنم که در کودکی بازی می‌کردم. در واقع، داشتن بچه یه بهانهٔ عالی برای اینه که بچه بمونید و به بازی کردن ادامه بدید!

علاقهٔ من به سفرهای ماجراجویانه شکل دیگه‌ای از بازیه. به نظر من هیجان‌انگیزه که خودم رو به چالش بکشم تا هر سال یک یا دو هفته بدون هیچ امکاناتی زندگی کنم، چه در جنگل‌های بارانی، جنگل‌ها، بیابان‌ها یا مناطق قطبی مثل ماجراجویی قطب جنوب. به نظر من جالبه که مهارت‌های زنده موندن بدون هیچ‌گونه حمایت خارجی رو در محیط‌های مختلف یاد بگیرم. همچنین یه امتیاز واقعیه که در این دنیای فوق‌العاده متصل بدون هیچ جلسه، ایمیل، واتساپ یا خبری کاملاً خارج از شبکه باشیم. من عاشق اون حس قطع ارتباطم و این هفته‌ها رو شبیه به خلوت‌های ویپاسانای فعال می‌دونم که در اون بیشتر با افکارتون تنها هستید.

در طول این یک یا دو هفته خارج از شبکه، من معمولاً ۸ ساعت در روز فعال هستم و از یه محل کمپینگ به محل کمپینگ دیگه می‌رم. من چادرم رو برپا می‌کنم، آب رو تصفیه می‌کنم، به دنبال غذا می‌گردم و وعده‌های غذایی دوباره آب‌رسانی شده رو آماده می‌کنم. این به شما یادآوری می‌کنه که زنده موندن قبلاً یه شغل تمام‌وقت بوده. هیچ چیز بهتر از اولین دوش آب گرمی نیست که بعد از هفته‌ها دوش نگرفتن می‌گیرید. شما به درستی نبوغ توالت‌ها رو درک می‌کنید. اونا باید یکی از بهترین اختراعات بشر باشن! و اون اولین وعدهٔ غذایی با غذای واقعی خیلی خوشمزه است. شما از این تجربه‌ها با قدردانی فراوان هم برای تجربهٔ قطع ارتباطی که داشتید و هم برای امتیازی که ما برای زندگی در این دنیای امن و راحت داریم، بیرون می‌آیید، جایی که می‌تونیم به جای زنده موندن صرف، نگران معنای زندگی باشیم.

حالا خیلی‌ها پیشنهاد می‌کنن که پیدا کردن شادی و معنا در کارهایی که انجام می‌دید خیلی خوبه، اما آیا این کافیه؟ آیا نباید معنای عمیق‌تری برای زندگی وجود داشته باشه؟ وقتی در زمان حال بازی می‌کنید، خودبه‌خودی، جریان، شفقت و شادی براتون باقی می‌مونه که منجر به مهربان، سخاوتمند و دوست‌داشتنی بودن می‌شه. به طور جهانی، مردم معنا رو در خدمت به دیگران بودن پیدا می‌کنن. خدمت به دیگران شکل‌های زیادی داره. از نظر حرفه‌ای، من از علاقهٔ شخصی و نزدیکی خودم به فناوری استفاده می‌کنم تا استارت‌آپ‌ها رو بسازم و در اون‌ها سرمایه‌گذاری کنم تا از قدرت ضدتورمی اون‌ها برای مقابله با برخی از چالش‌های قرن ۲۱st استفاده کنم: تغییرات آب‌وهوایی، نابرابری فرصت‌ها و بحران سلامت روانی و جسمی. من عاشق تدریس و به اشتراک گذاشتنم و احساس می‌کنم فراتر از امتیازه که زندگی‌ای رو که دارم رهبری می‌کنم. به همین دلیله که من یه سیاست در باز با دوستا و خانواده دارم. من دوست دارم هم ثمرهٔ کارم و هم درس‌های زندگی رو با اون‌ها به اشتراک بذارم. این هم دلیلیه که من این وبلاگ رو می‌نویسم. این به من کمک می‌کنه تا به افکارم ساختار بدم، من عاشق نوشتنم و امیدوارم عناصری از اون بتونه برای دیگران مفید باشه.

توجه داشته باشید که خدمت به دیگران نیازی نیست در مقیاس بزرگ باشه. اگه شما دوست بازی ویدیویی یا تنیس کسی هستید یا دوست خوبش هستید، شما در حال خدمت هستید. هیچ عمل مهربانی کوچکی وجود نداره. ممکنه احساس کنید زندگی شما ممکنه بی‌اهمیت باشه، اما مثل فیلم فوق‌العادهٔ چه زندگی شگفت‌انگیزی، اگه شما اونجا نبودید و کاری رو که انجام می‌دید انجام نمی‌دادید، این احتمال وجود داره که همهٔ اون افرادی که در اطراف شما هستن و کارهای شگفت‌انگیزی انجام می‌دن، در موقعیتی نباشن که اون کارها رو انجام بدن.

از اونجایی که من از مهربان، سخاوتمند و دوست‌داشتنی بودن لذت زیادی می‌برم، اون رو متفاوت از زمانی که تنیس یا بازی‌های ویدیویی بازی می‌کنم نمی‌دونم. من به هر شکلی که هست به چیزی که عاشق انجام دادنش هستم تکیه می‌کنم. تنها وجه مشترکی که همهٔ اعمال من دارن اینه که اون‌ها بر زمان حال تأکید می‌کنن. هیچ‌کدوم از افرادی که من بهشون کمک می‌کنم تا چند صد سال دیگه زنده نخواهند بود، اما این مهم نیست. من از تجربه کردن، کمک کردن و در حال حاضر در خدمت بودن معنا می‌گیرم.

بازی‌ها برای بردن چیزی در آینده انجام نمی‌شن. اگه هدف یه بازی فقط تموم کردنش بود، ما تا جایی که می‌تونستیم سریع بازی می‌کردیم و فوراً تمومش می‌کردیم. اما این کار رو نمی‌کنیم. ما برای هیجان، خلاقیت، بداهه‌پردازی، تجربه بازی می‌کنیم: «تمام هدف رقص، خود رقصه.»

مردم فکر می‌کنند زندگی سفری به سوی یک هدف (موفقیت، بهشت، روشن‌بینی) است، اما این تله‌ی تفکر خطی است. اگر فقط برای نتایج زندگی کنید، موسیقی را از دست می‌دهید.

هدف

به یه نحوی این جهان، شبیه‌سازی یا ماتریکس یه موتور تولید تجربهٔ جدیده برای یه خدای جاودانهٔ خسته که راهی برای خروج از تلهٔ نیهیلیستی پیدا کرده. هیچ کار دیگه‌ای برای انجام دادن وجود نداره، پس بهتره از بازی کردن لذت ببریم. همهٔ ما متفاوت هستیم تا تجربه‌های متفاوتی داشته باشیم و نقش ما صرفاً اینه که خودمون باشیم. صرفاً با خودمون بودن، ما در حال ارائهٔ خدمتی به اطرافیانمون هستیم. وقتی شعر رو در حرکت مشاهده می‌کنید، خیلی واضحه، مثل وقتی که راجر فدرر رو در حال تنیس بازی کردن یا لیونل مسی رو در حال فوتبال بازی کردن تماشا می‌کنید. اونا اینجا هستن تا ما رو سرگرم کنن، و ما به خاطر اون بهشون پاداش می‌دیم.

با این حال، برای خدمت کردن نیازی نیست به اون اوج‌ها برسید. مهارت‌ها، شوخ‌طبعی و هر چیزی که شما رو به شما تبدیل می‌کنه، برای اطرافیانتون مفیده. در حالی که اعمال این تجسم خاص از شما در آینده وجود نخواهد داشت و هیچ کاری که انجام می‌دید در آینده مرتبط نخواهد بود، این به این معنی نیست که شما هدفی ندارید. من همچنین اون رو به شدت در برنینگ من احساس می‌کنم، جایی که احساس می‌شه تلاشی که مردم برای بدن‌ها، لباس‌ها، هنر و ارائهٔ خودشون انجام می‌دن، یه هدیه و سرگرمی برای بقیه است.

هدف شما اینه که زمان حال رو تجربه کنید و هر نوع جادویی رو که دارید برای اطرافیانتون به ارمغان بیارید. برای من کافیه که من یه موجود نور و عشق هستم که به اطرافیانم در زمان حال کمک می‌کنم. این به اون‌ها شادی می‌بخشه و با توجه به چیزی که من بهش باور پیدا کردم، واقعاً دارم به خودم کمک می‌کنم.

چیزی که فکر می‌کنم مردم اغلب در مورد این فلسفه اشتباه متوجه می‌شن اینه که فرض می‌کنن به این معنیه که شما نباید بلندپرواز باشید. اونا اشتباه می‌کنن. شما هنوز عمل می‌کنید. شما می‌تونید چیزهایی بسازید، اهدافی رو دنبال کنید، هنر خلق کنید، پول دربیارید، اما نه به این دلیل که ارزش شما به اون بستگی داره. این یه نوع بازی می‌شه، نه یه تلاش ناامیدانه برای «اثبات» یا «اصلاح» خودتون. این جازه، نه شطرنج.

به همین ترتیب، این فلسفه به این معنی نیست که شما نباید عاشق بشید، برعکس، هیچ کاری جز عشق ورزیدن وجود نداره. وقتی عاشق می‌شید، مرز بین «من» و «تو» نرم می‌شه. شما فقط با اون‌ها نیستید، شما از اون‌ها هستید. «معنای عشق این نیست که به هم بچسبیم، بلکه به هم اجازه بدیم همون کسی باشیم که هستیم.» عشق به معنای آزادی با ارتباطه. شما همدیگه رو انتخاب می‌کنید، اما نه برای کامل کردن خودتون، فقط برای رقصیدن، با هم، تا زمانی که رقص واقعی به نظر برسه. «شما جهانی هستید که خودشو در قالب دو نفر تجربه می‌کنه که وانمود می‌کنن جدا هستن، فقط برای اینکه کشف کنن که این‌طور نیست.» رابطهٔ جنسی، لمس و صمیمیت اعمال مقدسی از تسلیم هستن، نه گناه آلود یا شرم‌آور، بلکه بیاناتی از واقعیت یگانه‌ای هستن که از خودش لذت می‌بره.

نتیجه

توجه به این نکته مهمه که همهٔ این‌ها از تجربهٔ شخصی من ناشی می‌شه، که یه تجربهٔ منحصربه‌فرده، یه n از ۱. ممکنه دیدگاه محدودی رو نشون بده و نحوهٔ کارکرد سیستم رو به طور کلی توصیف نکنه. این پست بیشتر در مورد یگانه‌انگاری بوده، چون من یه بیداری یگانه‌انگارانهٔ قوی داشتم. با این حال، من گمان می‌کنم که دوگانگی و یگانه‌انگاری هر دو همزمان وجود دارن. ما فقط در پیوند دادن اون‌ها به طور جامع مشکل داریم. ممکنه ما ۳ ایگو داشته باشیم: ایگوی ذهن، ایگوی روح، ایگوی روان. ما واقعاً نمی‌تونیم اون‌ها رو رها کنیم، اما می‌تونیم اون‌ها رو هماهنگ کنیم، که در نهایت حس فردیت و یگانگی رو همزمان ایجاد می‌کنه (دوگانگی و یگانه‌انگاری همزمان). به همین ترتیب، ابزارهایی که من در طول مسیر استفاده کردم با سفر من مطابقت دارن و ممکنه برای همه قابل تعمیم نباشن. من همچنین احساس می‌کنم که بازی هر کسی متفاوته. چیزهایی که من قرار بوده تجربه کنم و به من هدف می‌دن، عمیقاً با چیزهای دیگران متفاوته. ما در مورد چیزهایی که انتخاب می‌کنیم تجربه کنیم، ارادهٔ آزاد خلاقانه داریم.

همچنین، من نمی‌تونم هیچ چیزی رو که در موردش می‌نویسم ثابت کنم. ممکنه چیزی که برای من اتفاق افتاده، یه پدیدهٔ فرعی از مغزم بوده باشه. با این حال، من اون رو خیلی عمیق و مکرر تجربه کردم که باور دارم درسته. این موضوع با مطالعهٔ سنت‌های یگانه‌انگارانه، آلن واتس و تجربه‌های من از زندگی به عنوان یه بازی بیشتر تقویت شد. هر چه بیشتر این باور رو پذیرفتم که زندگی رو خیلی جدی نگیرم و باز، قابل اعتماد و مهربان با اطرافیانم باشم، بیشتر پاداش گرفتم. من واقعاً معتقدم که بهترین زندگی‌ای را که تا به حال وجود داشته، دارم.

من متوجه می‌شم که گفتن این چیزها از موقعیت امتیازی که الان در اون قرار دارم آسونه، اما صرف نظر از شرایطتون، کم کردن جدی بودن زندگی، کمی بیشتر بازیگوش بودن و خوندن نشانه‌هایی که جهان براتون می‌فرسته، هیچ هزینه‌ای نداره. ممکنه از نظر جایی که در نهایت بهش می‌رسید خودتون رو شگفت‌زده کنید، به خصوص که من گمان می‌کنم امتیاز واقعی من اینه که ذهن بازی دارم، می‌تونم زندگی رو به عنوان یه بازی زندگی کنم، با بارگیری عشق، هوش و جاه‌طلبی، آمار شخصیتم رو قبل از بازی به حداکثر رسوندم، که در متای فعلی نسخهٔ من از بازی پاداش داده می‌شه، و این توانایی رو دارم که از شهود و هدفم پیروی کنم. این به نوبهٔ خود منجر به شکل دیگه‌ای از امتیازی می‌شه که امروز ازش لذت می‌برم.

در پایان چیزی که من تجربه می‌کنم اینه که زندگی وسیله‌ای برای رسیدن به یه هدف نیست. زندگی خود هدفه. همینه. این کل ماجراست. شما به یه درخت نگاه نمی‌کنید و بپرسید، «این برای چیه؟» یا به یه آهنگ گوش نمی‌دید فقط برای اینکه به آخرش برسید. شما اون رو زندگی می‌کنید. شما اون رو حس می‌کنید. شما با اون می‌رقصید. معنای زندگی، بازی زندگیه که آگاهانه تجربه می‌شه.

وقتی ایدهٔ خودتون رو به عنوان یه ایگوی جدا و منزوی رها می‌کنید، در جریان زندگی حل می‌شید. و اونجا، متوجه می‌شید که شما خود جهان هستید. هیچ جایی برای رفتن وجود نداره. هیچ چیزی برای شدن وجود نداره. شما خود اون هستید. بنابراین، معنای زندگی، به طور متناقض، اینه که به این واقعیت بیدار بشید که نیازی به معنا نیست. شما در حال حاضر دارید اون رو زندگی می‌کنید.

همه اینها برای این است که بگوییم پاسخ به معنای زندگی ساده است: معنای زندگی، خودِ زندگی است!

پیوست

بودیسم ذن (به ویژه سوتو ذن)

  • ایده اصلی: هیچ جدایی بین خود و جهان، ذهن و بدن، نیروانا و سامسارا وجود ندارد.
  • «بی‌خودی» ≠ نیهیلیسم – به کنار گذاشتن توهم یک منِ مستقل اشاره دارد.
  • یه ضرب‌المثل معروف ذن: «کوه‌ها کوهن و رودخانه‌ها رودن. بعد کوه‌ها کوه نیستن و رودخانه‌ها رود نیستن. بعد کوه‌ها دوباره کوهن و رودخانه‌ها دوباره رودن.»

⟶ ترجمه: شما با دیدن جدایی شروع می‌کنید، سپس به وحدت بی‌شکل بیدار می‌شوید و در نهایت به شکل بازمی‌گردید – اما با آگاهی.

دزوگچن (بودیسم تبتی)

  • از مکتب نینگما، ریگپا را آموزش می‌دهد: آگاهی ناب و غیرمفهومی.
  • واقعیت به طور خودجوش کامل و از قبل کامل است – هیچ مسیری برای پیمودن وجود ندارد.
  • عدم دوگانگی در اینجا به این معنی است که آگاهی و ظهور دو تا نیستند.

«هر آنچه که پدید می‌آید، تجلی آگاهی است.» — دزوگچن مسترز

آیین شیویسم کشمیر

  • یک سنت تانتریک غیر دوگانه از شمال هند.
  • همه چیز تجلی شیوا (آگاهی ناب) است – از شما جدا نیست.
  • برخلاف آدوایتا، جهان را در بر می‌گیرد، به جای اینکه آن را توهم (مایا) بنامد.

«جهان، نمایش الهی ( لیلا ) آگاهی است.»

تائوئیسم (به ویژه در تائو ته چینگ)

  • از اصطلاح «غیر دوگانگی» استفاده نمی‌کند، اما این اصطلاح همه جا هست.
  • تائو سرچشمه همه چیز است و همه چیز از همان جریان یکپارچه ناشی می‌شود.
  • هدف، وو وی است – هماهنگی بی‌دردسر با جریان هستی.

«وقتی تائوی بزرگ فراموش شود، اخلاق و وظیفه سر بر می‌آورند.»
(یعنی: وقتی با تائو هماهنگ باشی، نیازی به قوانین نداری.)

عرفان مسیحی (اکهارت، ابر و غیره)

  • مایستر اکهارت: تعلیم می‌داد که روح و خدا در عمیق‌ترین سطح از هم جدا نیستند.
  • از «تولد خدا در روح» سخن گفت – اتحادی مستقیم و غیر دوگانه فراتر از کلمات.

«چشمی که من با آن خدا را می‌بینم، همان چشمی است که خدا با آن مرا می‌بیند.»

(این به زبان مسیحی، آدوایتای خالص است.)

کابالا (عرفان یهودی)

  • عین سوف، وحدت بی‌نهایت و دست‌نیافتنی فراتر از همه اشکال است.
  • درخت زندگی فقط کیهان‌شناسی نیست – بلکه نقشه‌ای برای بازگشت به وحدت است.
  • دوگانگی‌های آفرینش (مذکر/مونث، رحمت/قضاوت) در کِتِر، تاج، حل می‌شوند.

«هیچ جایی نیست که خدا نباشد.»

تصوف (عرفان اسلامی)

  • توحید به معنای «یگانگی خدا» است – اما برخی از صوفیان (مانند ابن عربی یا مولوی) آن را کاملاً معنا کرده‌اند:
    • خدا فقط یکی نیست – خدا یگانه است.
    • جهان، تجلی ذات الهی است.

«خدا را جستجو کردم و جز خودم چیزی نیافتم. خود را جستجو کردم و جز خدا چیزی نیافتم.» — رومی

نئوپلاتونیسم

  • عرفان یونان باستان (فلوطین).
  • یگانه سرچشمه همه هستی است و همه چیز از او سرچشمه می‌گیرد.
  • بازگشت به یگانه از طریق تأمل – نه بر خلاف ودانتا.

نویسنده Rose Brownارسال شده در جولای 29, 2025نوامبر 10, 2025دسته‌ها تفکرات شخصی، معنویت، پست های ویژه، معنویت برای معنای زندگی دیدگاهی بنویسید

به‌روزرسانی FJ Labs برای سه‌ماهه‌ی دوم ۲۰۲۵

به‌روزرسانی FJ Labs برای سه‌ماهه‌ی دوم ۲۰۲۵

دوستان آزمایشگاه‌های FJ،

فابریس و تیمش در این سه‌ماهه کلی محتوای شگفت‌انگیز منتشر کردند که اگر تا الان آنها را ندیده‌اید، توصیه می‌کنیم حتماً آنها را ببینید. همچنین بهار شلوغی در بخش سرمایه‌گذاری داشتیم و سرمایه‌گذاری‌های جدید و بسیار هیجان‌انگیزی در راه بود – جزئیات کامل در ادامه آمده است!

نگاهی به FJ Labs: تأثیر هوش مصنوعی بر بازارها

هوش مصنوعی با ساده‌سازی فهرست‌ها، بهبود خدمات و رضایت مشتری و تسهیل تجارت فرامرزی واقعی برای اولین بار، تأثیر عمیقی بر بازارها دارد. به جای ترس از تأثیر LLMها بر کسب‌وکارشان، بنیانگذاران باید بر فرصت‌های بی‌شماری که هوش مصنوعی می‌تواند برای آنها فراهم کند، تمرکز کنند! برای مشاهده متن کامل مقاله اینجا کلیک کنید.

بازار دست دوم وینتد – یکی از بزرگترین موقعیت‌های صندوق II ما از نظر ارزش – در سال 2024 شاهد افزایش درآمد و سود بود، زیرا مد دست دوم همچنان رونق دارد. Vinted سود خالص 87 میلیون دلار را ثبت کرد، زیرا فروش با 36 درصد افزایش به حدود 1 میلیارد دلار رسید! ( فوربس )

استارتاپ هوش مصنوعی صوتی SuperDial با رهبری SignalFire و مشارکت Slow Ventures و BoxGroup، 15 میلیون دلار بدهی و سهام سری A جذب کرد. این شرکت به تیم‌های صدور صورتحساب مراقبت‌های بهداشتی ایالات متحده کمک می‌کند تا ساعت‌ها تماس با بیمه‌گر را با نمایندگان هوش مصنوعی جایگزین کنند. ( Fierce Healthcare )

کلاچ ، “کاروانای کانادا” اخیراً اعلام کرد که ارزش کل خودروهای خریداری شده از مرز یک میلیارد دلار کانادا عبور کرده است! با توجه به اینکه این شرکت در حال سرعت بخشیدن به دو برابر کردن این تعداد در سال آینده است، کلاچ در حال تبدیل شدن به برنده‌ی نهایی صندوق آرکانجل ما است. ( Betakit.com )

پالم‌استریت ۲۵ میلیون دلار از a16z، Craft Ventures و Headline برای گسترش پلتفرم خرید زنده خود برای گیاهان کمیاب، صنایع دستی، کریستال‌ها و موارد دیگر جمع‌آوری کرد. جامعه Palmstreet با رشد ۵ برابری در طول سال گذشته به بیش از یک میلیون عضو رسیده است. ( Palmstreet.app )

انکوباسیون آزمایشگاه‌های FJ، میداس ، پروتکلی برای صدور توکن‌های بازده‌دار با پشتوانه خزانه‌داری ایالات متحده و سایر دارایی‌ها، یک محصول اعتباری خصوصی مبتنی بر بلاکچین معرفی کرد که برای ردیابی صندوق F-ONE فاسانارا ساختار یافته است. این شرکت در عرض 9 ماه از 0 به 300 میلیون دلار TVL افزایش یافته است! ( کوین‌دسک )

بازار سرمایه‌گذاری خطرپذیر (VC) در حال تغییر و تحول است: هوش مصنوعی در حال رونق گرفتن است در حالی که بقیه‌ی سرمایه‌گذاری‌های خطرپذیر در رکود هستند. معاملات کمتری با قیمت‌های بالاتر اتفاق می‌افتد. انواع جدیدی از بازار در حال ظهور هستند. هوش مصنوعی به روش‌های غیرمنتظره‌ای بر بازارها تأثیر می‌گذارد. فابریس در پادکست خود با عنوان «روندهای بازار سرمایه‌گذاری خطرپذیر» ، به همه این موارد می‌پردازد!

فابریس اخیراً با دن پارک، مدیرعامل شرکت زیرمجموعه ما، کلاچ، دیدار کرد. کلاچ در سال ۲۰۲۱ بسیار موفق بود، در سال ۲۰۲۳ با مرگ دست و پنجه نرم کرد و تحولی باورنکردنی ایجاد کرد. ما مشتاق شنیدن داستان تأثیرگذار دن و تیمش هستیم!

فابریس اخیراً به همراه هری استبینگز به 20VC بازگشت و در گفتگوی گسترده‌ای در مورد استراتژی منحصر به فرد ما برای سرمایه‌گذاری‌های ثانویه، نحوه تفکر ما در مورد سرمایه‌گذاری در هوش مصنوعی (و مواردی که از آنها اجتناب می‌کنیم) و آخرین روندهای سرمایه‌گذاری شرکت کرد.

تصویر صفحه

فابریس گفتگوی صمیمانه‌ای با درو شارما، مدیرعامل AngelList هند، برای Offline ، یک انجمن خصوصی برای کارآفرینان پیشرو در جنوب آسیا، داشت. فابریس به تشریح اکتشافات اصلی سرمایه‌گذاری FJ، تزهای فعلی ما، دیدگاه‌هایش در مورد اقتصاد کلان و همچنین برخی از ترفندهای جالب و شخصی برای بهره‌وری می‌پردازد.

در حالی که بسیاری دیگر از بازارهای B2B ناامید شده‌اند، ما همچنان به آنها تکیه می‌کنیم. از لورن لی به خاطر مقاله‌اش در مورد بازارهای خرید دست دوم که برخی از سرمایه‌گذاری‌های اخیر ما در این حوزه مانند Garage YC W24 و Fleequid را برجسته می‌کند، تشکر می‌کنیم.


حق نشر (C) 2025 FJ Labs. تمامی حقوق محفوظ است.

نویسنده Rose Brownارسال شده در جولای 16, 2025جولای 16, 2025دسته‌ها آزمایشگاه اف جی برای به‌روزرسانی FJ Labs برای سه‌ماهه‌ی دوم ۲۰۲۵ دیدگاهی بنویسید

گفتگوی دنیای DaaS با آرن هافمن: پرتفوی‌های متنوع، فروش ثانویه و مهمانی‌های شام

گفتگوی دنیای DaaS با آرن هافمن: پرتفوی‌های متنوع، فروش ثانویه و مهمانی‌های شام

در این قسمت از برنامه‌ی «دنیای DaaS»، من و اورن در مورد موارد زیر بحث می‌کنیم:

  • سرمایه‌گذاری خطرپذیر با حجم بسیار بالا
  • چه چیزی یک بنیانگذار را واقعاً قابل تأمین مالی می‌کند؟
  • ظهور شرکت‌های ثانویه در سرمایه‌گذاری خطرپذیر
  • چگونه هوش مصنوعی در حال تغییر شکل تحقیقات، استراتژی و زندگی روزمره است

۱. فلسفه و استراتژی سرمایه‌گذاری

فابریس گریندا، بنیانگذار FJ Labs، با رویکردی متنوع و با حجم بالا در بیش از ۱۲۰۰ استارتاپ سرمایه‌گذاری کرده است. در حالی که تنوع‌بخشی با قانون قدرت سرمایه‌گذاری خطرپذیر برای به حداکثر رساندن بازده همسو است، انگیزه واقعی او کنجکاوی فکری است. او از بنیانگذارانی که سعی در حل مشکلات واقعی دارند، صرف نظر از صنعت یا مرحله فعالیتشان، حمایت می‌کند. او از الزامات سختگیرانه مالکیت یا کرسی هیئت مدیره اجتناب می‌کند و در عوض، از افراد بزرگی که کارهای معناداری انجام می‌دهند، حمایت می‌کند.

۲. مدل عملیاتی و ارزیابی بنیانگذار

برای رسیدگی به حدود ۳۰۰ معامله در هر هفته، تیم گریندا به طور تهاجمی فیلتر می‌کند و فقط روی حدود یک درصد از آنها سرمایه‌گذاری می‌کند. او بنیانگذاران را از طریق جلسات کوتاه ارزیابی می‌کند و به دنبال دو ویژگی کلیدی است: ارتباط قوی و توانایی اجرا. او به جای تکیه بر بررسی‌های مرجع، سوالات هدفمندی در مورد اصول کسب‌وکار می‌پرسد. بنیانگذارانی که هم آینده‌نگر و هم اپراتورهای قوی هستند، برجسته می‌شوند و احتمال بیشتری دارد که حمایت او را جلب کنند.

۳. انضباط سرمایه‌گذاری و شرکت‌های ثانویه

گریندا در مورد ارزش‌گذاری منظم است و از پرداخت بیش از حد، حتی در بخش‌های داغ مانند هوش مصنوعی، اجتناب می‌کند. او از سال ۲۰۱۹ قیمت‌گذاری ثابتی را حفظ کرده و ترجیح می‌دهد پس از فروکش کردن هیاهو و مشخص شدن جذابیت، سرمایه‌گذاری کند. شرکت او اغلب از سرمایه‌گذاری‌های ثانویه برای خروج از موقعیت‌های بیش از حد ارزش‌گذاری شده استفاده می‌کند و اغلب نیمی از آن را می‌فروشد تا ریسک را کاهش دهد. این روش در طول نزدیک به سه دهه، سودآوری ثابت صندوق را سه تا چهار برابر و نرخ بازده داخلی ۳۰ درصد ایجاد کرده است.

۴. فلسفه شخصی و استفاده از هوش مصنوعی

گریندا به زندگی با شادی و کنجکاوی اعتقاد دارد. او زندگی را به عنوان یک بازی می‌بیند و بین کار فشرده و تفریح، خانواده و سرگرمی‌ها تعادل برقرار می‌کند. او به طور فعال از ابزارهای هوش مصنوعی مانند ChatGPT برای تحقیقات عمیق، تجزیه و تحلیل املاک و مستغلات و برنامه‌ریزی سلامت استفاده می‌کند و جایگزین ابزارهای سنتی مانند گوگل و ویکی‌پدیا می‌شود. سبک زندگی انعطاف‌پذیر و مبتنی بر سفر او، هم بهره‌وری و هم تأمل را ممکن می‌سازد و به او کمک می‌کند تا در عین حفظ حس قوی بازی، خلاق و متمرکز بماند.

اگر ترجیح می‌دهید، می‌توانید به قسمت مورد نظر در پخش‌کننده پادکست تعبیه‌شده گوش دهید.

علاوه بر ویدیوی یوتیوب و پخش‌کننده پادکست تعبیه‌شده در بالا، می‌توانید پادکست را در iTunes و Spotify نیز گوش دهید.

رونوشت

آرن هافمن (@auren) (00:00.686) سلام، دوستان علاقه‌مند به داده. مهمان امروز من فابریس گریندا است. فابریس بنیانگذار FJ Labs، یک شرکت سرمایه‌گذاری خطرپذیر است که بیش از ۱۲۰۰ استارتاپ را سرمایه‌گذاری کرده است. او پیش از این سه شرکت را ساخته و فروخته است، مدیرعامل، Aucland، یکی از بزرگترین سایت‌های حراج اروپا، Zingy، که یک استارتاپ رسانه‌ای موبایل بود، به قیمت ۸۰ میلیون دلار فروخته شد، و OLX، که یک پلتفرم طبقه‌بندی شده جهانی است که در بیش از ۹۰ کشور و بیش از ۱۵۰ میلیون کاربر ماهانه فعالیت می‌کند. FJ Labs اخیراً یک صندوق سوم ۲۹۰ میلیون دلاری را بسته است و یکی از فعال‌ترین سرمایه‌گذاران خطرپذیر در سطح جهان است. فابریس، به World of DaaS خوش آمدید. خب، حالا من و تو دوست‌های خیلی خیلی قدیمی هستیم، دوست‌هایی که بیش از ۲۰ سال است با هم دوستیم. تو همچنین یکی از پرکارترین سرمایه‌گذاران هستی. منظورم این است که تو به معنای واقعی کلمه هر سال صدها سرمایه‌گذاری انجام می‌دهی.

فابریس گریندا (۰۰:۴۳.۲۷۲) از دعوت شما متشکرم.

چطور به این مدل رسیدی؟ مثلاً چی باعث شد به سمت این نوع مدل حرکت کنی؟ (Auren Hoffman (@auren) (00:57.87)

فابریس گریندا (01:04.574) بنابراین پاسخ روشنفکرانه این بود که من یک تحلیل از پایین به بالا در مورد روش مناسب برای به حداکثر رساندن نرخ بازگشت سرمایه داخلی (IRR) انجام داده‌ام. و متوجه شده‌ام که از آنجا که سرمایه‌گذاری از قانون توانی پیروی می‌کند، تنوع‌بخشی منجر به نرخ بازگشت سرمایه داخلی بالاتر می‌شود. و اگر شما این کار را انجام داده باشید، با انجام تمام تحقیقات، واضح است که یک سبد متنوع منجر به بهترین بازده می‌شود. و پاسخ این است که این درست است، اما در واقع…

Auren Hoffman (@auren) (01:14.126) درست است، دقیقا.

فابریس گریندا (01:32.206) دلیل اینکه من آن مدل را ساختم این نبود. من آن مدل را ساختم چون کنجکاوی‌ام را دنبال کردم. و هر وقت با بنیانگذاری آشنا می‌شدم که کار جالبی انجام می‌داد که من هم دوست داشتم، با خودم می‌گفتم باید از این مرد حمایت کنم چون او کاری انجام می‌دهد، او سعی دارد مشکلی را در جهان حل کند. و جهان پر از مشکلات است. و من فکر می‌کنم بنیانگذاران اساساً این مشکلات را می‌بینند و سعی می‌کنند راه‌حل‌های مقیاس‌پذیر، تکرارپذیر و سودآور برای رسیدگی به آنها پیدا کنند.

Auren Hoffman (@auren) (01:43.235) بله.

Auren Hoffman (@auren) (01:55.31) و فقط برای اینکه سریع به حرف شما بپردازم، مثلاً اگر یک بنیانگذار باحال را ببینید، نمی‌توانید، اگر مثلاً الزام مالکیت اصلی یا چیزی شبیه به آن را داشته باشید، خب، لزوماً همیشه نمی‌توانید از آن بنیانگذار حمایت کنید زیرا ممکن است جایی نداشته باشند. یا اگر همیشه می‌خواهید یک کرسی در هیئت مدیره داشته باشید، خب، نمی‌توانید این کار را انجام دهید زیرا ممکن است کسی را داشته باشند. بنابراین شما از طریق دیگری وارد این ماجرا شدید. انگار فقط می‌خواهید از بنیانگذاران، مثلاً بنیانگذاران بزرگ، حمایت کنید.

فابریس گریندا (02:19.038) و هر وقت کسی را می‌دیدم که کار جالبی انجام می‌داد و فکر می‌کردم مشکلی را در جهان حل می‌کند، می‌خواستم از او حمایت کنم. و وقتی از او خوشم می‌آمد، فقط یک چک می‌نوشتم. و کاملاً به نفع من تمام می‌شد. من کسی را که دوست دارم ملاقات می‌کنم، صرف نظر از مرحله، دسته، صنعت و غیره. من سرمایه‌گذاری می‌کنم. من نمی‌بینم. من سرمایه‌گذاری نمی‌کنم. و این منجر به این استراتژی بسیار متنوع شد. فکر می‌کنم این بازتابی از کنجکاوی فکری من است. مشکلات بی‌پایانی در جهان وجود دارد و همه این بنیانگذاران در تلاشند تا همه این مشکلات را حل کنند. و من می‌خواهم به همه آنها کمک کنم تا آن را حل کنند.

آرن هافمن (@auren) (02:24.982) آره، آره، باشه، عاشقشم.

Auren Hoffman (@auren) (02:42.529) بله.

Auren Hoffman (@auren) (02:48.694) و مثلاً چطور می‌خواستید آن را عملیاتی کنید؟ چون انجام صدها سرمایه‌گذاری در سال به این معنی است که شما باید بدانید، مثلاً شما، اما حداقل تیم شما باید هر سال حداقل با 10 برابر بیشتر از این نوع شرکت‌ها ملاقات کند. و شما باید به این فکر کنید که چطور کسی می‌تواند این نوع استراتژی سرمایه‌گذاری را عملیاتی کند؟

فابریس گریندا (03:11.184) و خب، این اتفاق به طور طبیعی و ارگانیک افتاد، چون من یک مصرف‌کننده‌ی بسیار مشهود بودم که با مدیرعامل اینترنت روبرو می‌شدم. بنابراین، من تمام این جریان معاملات ورودی را دریافت می‌کردم و فقط از پنج سوراخ معاملات لذت می‌بردم. و سال‌ها پیش یک تحلیلگر اولیه استخدام کردم تا ببینم، آیا واقعاً می‌توانم به آنها فیلتر کردن را یاد بدهم؟ چون بدیهی است که شما نمی‌خواهید کسی در اوبر بعدی از آنها سبقت بگیرد.

Auren Hoffman (@auren) (03:35.917) بله.

فابریس گریندا (03:36.798) و یا معاملاتی را برای من ارسال کنید که قانع‌کننده نیستند و متوجه شوید که فرآیندهای من مقیاس‌پذیر و تکرارپذیر بوده‌اند. بنابراین اکنون ما نه نفر در تیم سرمایه‌گذاری هستیم. ما هفته‌ای 300 معامله ورودی دریافت می‌کنیم. ما با حدود 40 مورد صحبت کردیم زیرا بقیه خارج از محدوده هستند. آنها واقعاً تعداد زیادی از آنها وجود دارد. آنها در گربه هستند. ما آماده نبودیم که در مورد آن دسته تماس بگیریم و من با سه تا پنج نفر صحبت خواهم کرد و بنابراین آن فیلتر 300 و ما هر سه نفر روی سه مورد سرمایه‌گذاری می‌کنیم.

Auren Hoffman (@auren) (03:53.101) بله.

فابریس گریندا (04:05.758) بنابراین بیایید فرض کنیم 300 در پنج و سپس ما در سه سرمایه‌گذاری می‌کنیم. بنابراین ما در 1٪ از معاملاتی که می‌بینیم سرمایه‌گذاری می‌کنیم، چیزی است که بسیار خوب کار کرده است.

Auren Hoffman (@auren) (04:09.005) بله.

Auren Hoffman (@auren) (04:13.292) جالبه. به نظر شما، آیا در این مرحله یا مراحل خیلی اولیه، دلیلی وجود داره؟ بخش زیادی از این موضوع مربوط به بنیانگذار یا بنیانگذاران هست، درسته؟ چطور میشه یه ارزیابی انجام داد؟ منظورم اینه که، شما احتمالاً فقط چند بار با اونها ملاقات می‌کنید، درسته؟ مثلاً چطور میشه کیفیت بنیانگذاران رو ارزیابی کرد؟

فابریس گریندا (04:36.444) بله، قبلاً فقط یک ساعت با من جلسه داشت. حالا، البته، یک تیم وجود دارد. بنابراین حالا مثل یک جلسه یک ساعته با شخص دیگری و سپس یک جلسه یک ساعته با من است. به شما می‌گویم که چگونه بنیانگذاران را ارزیابی نکنید. بررسی‌های معرف انجام ندهید. بنیانگذاران اغلب به بدی معرف می‌کنند زیرا قرار نبود کارمند باشند. آنها با رئیس خود صحبت می‌کردند. آنها در دنیای استارتاپ یا در محل کار خود و غیره کار می‌کردند. بنابراین، روشی که شما یک بنیانگذار را در یک تماس یک ساعته ارزیابی می‌کنید، به نظر من، در واقع آسان است.

Auren Hoffman (@auren) (04:42.04) بله.

Auren Hoffman (@auren) (04:56.365) بله.

فابریس گریندا (05:06.322) من فکر می‌کنم اول از همه، انسان‌ها ذاتاً حیوانات اجتماعی هستند. یک کاری هست که فکر می‌کنم ما در آن خوب عمل می‌کنیم و آن این است که می‌دانیم کسی را دوست داریم یا نه، و می‌توانیم در عرض حدود 30 ثانیه یا یک دقیقه از شروع، فقط از طریق سه تعامل اول، شیمی بین خودمان را بسنجیم. بنابراین ارزش Y برای بنیانگذار دو بردار، دو متریک است. من کسی را می‌خواهم که بسیار سخنور و فروشنده‌ای شگفت‌انگیز باشد. و اتفاقاً، درونگراها می‌توانند در واقع بسیار فروشنده باشند. فکر می‌کنم ما احتمالاً نمونه‌هایی از آن هستیم.

آرن هافمن (@auren) (05:31.278) البته، بله.

فابریس گریندا (05:35.665) و بسیار شیوا. بنابراین کسی که بتواند روایتی جذاب ببافد، چون قرار است با ارزش‌گذاری بالاتر، سرمایه جذب کند، تیم‌های بهتری را جذب کند، مدیریت تولید بهتری داشته باشد، روابط عمومی بیشتری داشته باشد. اما این یک شرط لازم اما ناکافی است، زیرا من همچنین می‌خواهم که آنها بتوانند اجرا کنند. و بنابراین روشی که من به آن اشاره می‌کنم، اینکه آیا آنها قادر به اجرا خواهند بود یا خیر، در واقع به این دلیل است که من از چهار معیار انتخاب استفاده می‌کنم، نه یک معیار.

و مورد دوم این است که آیا من این کسب و کار را دوست دارم؟ و بنابراین من به آنها نیاز دارم که حتی قبل از راه اندازی بتوانند بیان کنند که آن اعتماد کلی چه اندازه بازاری را به همراه خواهد داشت؟ آنها فکر می‌کنند هزینه‌های جذب مشتری، چه فروش یا بازاریابی و غیره، چگونه است؟ آنها حاشیه سود کسب و کار را چه می‌دانند؟ میانگین ارزش سفارش چقدر است یا اینکه آیا آنها با تعداد صنعت مطابقت دارند؟ بنابراین من به آنها نیاز دارم که همه این موارد را بدانند و بتوانند بیان کنند که به نظر آنها ارزش بلندمدت نسبت به هزینه‌های جذب مشتری چیست و اگر اینطور نیست…

آرن هافمن (@auren) (06:25.483) داری عمیق‌تر بهشون نگاه می‌کنی. انگار داری اون سوال خاص رو می‌پرسی. آره.

فابریس گریندا (06:30.494) بله، درست است. و معمولاً کسانی که دنیای تجارت را می‌شناسند، و در مورد آن فکر کرده‌اند، واقعاً بر اعداد و ارقام مسلط هستند و این طبیعی است. و افرادی که دقیقاً مانند این هستند، چشم‌انداز دارند، اما نمی‌دانند چگونه آن را اجرا کنند، معمولاً نمی‌دانند چگونه به این سؤالات پاسخ دهند. در مورد این‌ها فکر نکرده‌اند. و می‌گویند، من آن را کشف خواهم کرد. و به نظر من، به هر دو نیاز دارم. من به نمودار ون در بخشی مانند مدیران عالی و فروشندگان عالی نیاز دارم. و این در واقع بسیار نادر است. من معمولاً متوجه می‌شوم که بنیانگذاران در یکی از این دو قرار دارند، نه هر دو.

Auren Hoffman (@auren) (06:59.694) و بعد، گاهی اوقات یک محصول وجود دارد، من فرض می‌کنم که خیلی اوقات می‌توانید، گاهی اوقات می‌توانید با محصول بازی کنید یا محصول را ببینید یا اینکه این چقدر مهم است؟

فابریس گریندا (07:10.174) بنابراین اغلب اوقات، ما بیشتر سرمایه‌گذاران مرحله کشت ایده هستیم، نه سرمایه‌گذاران مرحله پیش از کشت ایده. و ضمناً، دلیلش این است که من روی رقبا سرمایه‌گذاری نمی‌کنم. بنابراین شما شرط می‌بندید. و اغلب در مرحله پیش از کشت ایده، من مرحله کشت ایده را می‌بینم. تیم‌های کشت ایده، مانند ایده‌هایی که در هوا هستند و همزمان کار مشابهی را انجام می‌دهند. و من احساس می‌کنم برای تصمیم‌گیری خیلی زود است.

Auren Hoffman (@auren) (07:12.652) بله. بله

آرن هافمن (@auren) (07:25.784) پس شما نشان نمی‌دهید که آیا، منظورتان این است که تعریف شما از یک رقیب چقدر محدود است؟ چون اگر هفته‌ای سه معامله انجام دهید، ۱۵۰ معامله، انگار رقابتی در این زمینه وجود خواهد داشت، درست است؟ یا خیر.

فابریس گریندا (07:37.854) خب، اگر آنها در نهایت در سری C یا B یا هر سری دیگری رقابت کنند، چون آنها…

آرن هافمن (@auren) (07:41.856) بله بله بله، شما در موردش صحبت می‌کنید، اما حتی همین الان، درسته، وجود داره…

فابریس گریندا (07:46.012) فوراً، نه. منظورم این است که آنها می‌توانند دقیقاً همان کار را انجام دهند، دقیقاً همان دسته، به همان مشکل حمله کنند، اما معمولاً ایده‌ها در هوا هستند. بنابراین اگر کسی ایده‌ای را به من ارائه می‌دهد، معمولاً چهار تیم دیگر ظرف یک یا دو هفته دقیقاً همان ایده را به من ارائه می‌دهند. و ما در واقع سعی می‌کنیم با رقبا صحبت کنیم و مطمئن شویم که دوباره روی اسب درست هستیم. بنابراین صبر می‌کنیم. بنابراین آنها می‌بینند که یک محصول وجود دارد. محصول برای من بسیار مهم است. بله.

Auren Hoffman (@auren) (07:48.343) باشه.

آره. باشه. آره. منطقیه. آره.

آره.

Auren Hoffman (@auren) (08:02.167) بله.

فابریس گریندا (08:14.046) ببینید، چهار معیار انتخاب من یا اصطلاحات تجاری تیمی و تز و محصول به بسیاری از این موارد مربوط می‌شود، مثلاً آیا فکر می‌کنم شما در حال حل یک مشکل اساسی در جهان هستید که برای من مهم است؟ آیا آنها قادر هستند، آیا چیز جالبی ساخته‌اند، که به این معنی است که آنها احتمالاً یک تیم خوب هستند و غیره. بنابراین به همه این عوامل مختلف مربوط می‌شود.

آرن هافمن (@auren) (08:35.032) می‌گوید که بسیاری از سرمایه‌گذاری‌های شما از نظر تاریخی خارج از ایالات متحده بوده است. شما بیشتر از اکثر مردم، بنیانگذاران بزرگی را پیدا کرده‌اید که خارج از ایالات متحده هستند، یا سرتان را تکان می‌دهید، بنابراین شاید من در این مورد اشتباه می‌کنم.

فابریس گریندا (08:49.246) من، خب، قبلاً شاید 50 درصد سرمایه‌گذاری می‌کردم، بنابراین در واقع اگر به سال 2012 برگردم، چون بدیهی است که من از سال 1998 سرمایه‌گذاری فرشته انجام داده‌ام، در سال 2012 فکر می‌کنم 50 درصد سرمایه‌گذاری‌های ما در روسیه، چین، ترکیه و کشورهایی بود که دیگر در آنها سرمایه‌گذاری نمی‌کنم زیرا تغییرات ژئوپلیتیکی عمیقی رخ داده است و ما اکنون در جنگ سرد دوم هستیم. و می‌دانید، همینطور است.

Auren Hoffman (@auren) (08:57.997) بله.

Auren Hoffman (@auren) (09:09.475) بله.

فابریس گریندا (09:16.67) بعد از ناپدید شدن شی جین پینگ، سرمایه‌گذاری در چین را متوقف کردیم. من و ما بعد از حمله به کریمه، سرمایه‌گذاری در روسیه را متوقف کردیم و بعد از اردوغان، ترکیه، می‌دانید، شروع کردیم مثل اینکه

اورن هافمن (@auren) (09:25.314) او در سال ۲۰۱۴ سرمایه‌گذاری در روسیه را متوقف کرد. بسیار خب.

فابریس گریندا (09:28.414) بله. بله، متوجه شدم. متوجه شدم. ما چندین سرمایه‌گذاری یونیکورن در آنجا داشتیم که پس از حمله کریمه، اساساً سرمایه‌گذاران خطرپذیر آمریکایی دیگر تمایلی به حمایت از این شرکت‌های شگفت‌انگیز نداشتند و سپس الیگارشی‌ها شرکت‌ها را به رایگان تصاحب کردند. بنابراین ما واقعاً همه این کارها را متوقف کردیم. اکنون، چون منطقه ما بسیار بزرگ است و بازارهای نوظهور زیادی وجود دارد، ما معاملات زیادی در سطح بین‌المللی داریم. اما نه، ما 50 درصد هستیم. ما همیشه 50 درصد در ایالات متحده و کانادا و 25 درصد در اروپای غربی بوده‌ایم.

Auren Hoffman (@auren) (09:43.809) بله

فابریس گریندا (09:57.342) 15٪ از 10، که قبلاً بیشتر برزیل بود، یعنی برزیل، مکزیک و کلمبیا، و 10٪ از بقیه جهان، که بیشتر هند است. بنابراین ما هنوز مانند اکثر ایالات متحده هستیم. اما در ایالات متحده، چون من ایمیل‌های ورودی، مانند ایمیل‌های ورودی سرد را می‌خوانم، بیش از نیمی از معاملات، ایمیل‌های ورودی سرد هستند، و البته، آنها کمترین کیفیت را دارند، اما همچنین برخی از…

Auren Hoffman (@auren) (10:06.518) باشه. بله

فابریس گریندا (10:20.604) نکات مثبت را می‌گویم، چون یک بنیانگذار غیرسنتی است که به استنفورد نرفته، به جامعه متصل نیست. او جذب سرمایه سطح B دارد، اما اتفاقاً در آرکانزاس است و شما می‌توانید در یک شرکت جذب سرمایه سطح B در ارزیابی‌های سطح C سرمایه‌گذاری کنید و ما می‌توانیم خیلی کمک کنیم، زیرا آن بنیانگذار نمی‌داند چگونه سرمایه جذب کند و غیره.

Auren Hoffman (@auren) (10:30.072) بله.

آرن هافمن (@auren) (10:36.854) بله، حتماً. بله. پس شما، شما در واقع با این نوع چیزهای شبیه به ناگت‌های آرکانزاس مواجه می‌شوید.

فابریس گریندا (10:43.644) خب، ما هم داریم دنبال راه‌های کوتاه می‌گردیم. منظورم این است که ما در بابا، اوبر، ایربی‌ان‌بی و اینستاکارت بودیم. بنابراین تقریباً همه چیز را پیدا می‌کنیم، اما هستیم، برخی از معاملات جالب‌تر، مثلاً در برزیل، آنهایی که از سائوپائولو نیستند، اما چیزی شبیه به آن از بلو هوریزونته هستند و آنها در پیام‌های ایمیلی به پیام اینستاگرام در لینکدین لینک داده بودند و آنها به هم متصل نبودند. و ما تازه وارد شدیم و به دلیل نقشی که ایفا می‌کنیم، توانستیم کسب و کار آنها را تغییر دهیم.

آرن هافمن (@auren) (10:46.306) آره. آره، البته. آره.

Auren Hoffman (@auren) (11:09.122) حالا وقتی در اروپای غربی سرمایه‌گذاری می‌کنید، آیا آن شرکت‌ها هنوز هم مثل Delaware C-Corps هستند یا اینکه معمولاً چطور تأسیس می‌شوند؟

فابریس گریندا (11:18.254) نه، معمولاً اینطور نیست، چون اکثر آنها، بله، معمولاً در هر کشوری که باشند، ثبت می‌شوند. اما خبر خوب این است که اکنون اکوسیستم‌های قوی سرمایه‌گذاری خطرپذیر در سراسر جهان وجود دارد. و بنابراین ما شرکای سرمایه‌گذاری خطرپذیر برای فرانسه، آلمان، بریتانیا، اسپانیا، برزیل و مکزیک داریم. و بنابراین ما معاملات را برای آنها در آن کشورها می‌آوریم و نیازی به مراجعه به شرکت‌های آمریکایی نداریم.

Auren Hoffman (@auren) (11:40.686) جالبه چون فکر می‌کنم ما احتمالاً اخیراً چهار معامله انجام داده‌ایم که بنیانگذاران آنها همگی در اروپای غربی مستقر هستند و هر چهار نفر، باز هم، این مثل یک N کوچک است، اما هر چهار نفر، از اعضای C-C سپاه دلاور بودند، هرچند هیچ‌کدام از این افراد واقعاً در ایالات متحده مستقر نبودند.

فابریس گریندا (11:58.79) آیا آنها در بازار آمریکا معامله می‌کنند؟

آرن هافمن (@auren) (12:00.782) خب، همه بازار آمریکا را هدف قرار می‌دهند. منظورم این است که، می‌دانید، و، می‌دانید، بعداً، شاید یکی از بنیانگذاران، من در نهایت به اینجا نقل مکان کردم یا چیزی شبیه به آن. اما بله، این فقط یک مورد بود. من فقط از دیدن آن شگفت‌زده شدم. آیا امروزه راه‌اندازی یک صحنه دلاور اینقدر آسان است؟

فابریس گریندا (12:14.467) این اتفاق می‌افتد. بله. بله، اتفاق می‌افتد. خیلی رایج نیست. قبلاً اینطور بود، به این صورت که بسیاری از اروپایی‌ها بازار اروپا، بازار آمریکا را هدف قرار نمی‌دادند. یعنی، بله، فنلاندی‌ها و سوئدی‌ها و مردم شمال اروپا. بله، اما مانند فرانسوی‌ها، آلمانی‌ها و حتی بریتانیایی‌ها دوست داشتند بازار اروپا را هدف قرار دهند. و بنابراین آنها لزوماً منطقی نبودند.

Auren Hoffman (@auren) (12:27.267) بله.

Auren Hoffman (@auren) (12:34.21) بله.

حالا، سومین معیاری که شما ذکر کردید قیمت بود. مثلاً، چطور باید در مورد آن فکر کرد؟ این قیمت‌ها برای برخی از این معاملات، یعنی، در حالی که برخی از این شرکت‌های YC اکنون با 30 پست معامله می‌کنند، برخی از آنها حتی بالاتر از 30 پست هستند. مثلاً، این روزها در مورد قیمت چه فکر می‌کنید؟ و چگونه در مورد قیمت منضبط می‌مانید؟

فابریس گریندا (12:39.901) بله.

فابریس گریندا (12:55.826) بنابراین، ما معاملات زیادی انجام می‌دهیم که در هفته 300 معامله می‌بینیم. ما هر سال 150 تا 200 شرکت سرمایه‌گذاری می‌کنیم. بنابراین حس بسیار خوبی از آنچه که فکر می‌کنیم میانگین است، داریم. و همچنین از نگاه به داده‌های میانگین استفاده می‌کنیم. بنابراین می‌دانیم که میانگین معاملات قبل از بذر، بذر A، B، C در کجا قرار دارد. و ما آن را در طول زمان پیگیری کرده‌ایم و بسیار ثابت قدم بوده‌ایم یا هستیم.

بنابراین در حال حاضر، روند اصلی در بریتیش کلمبیا، در سه‌ماهه اول، ۷۱ درصد از سرمایه‌گذاری‌ها در ایالات متحده در هوش مصنوعی بوده است. و معاملات هوش مصنوعی، بسته به نوع، بین ۶۹ تا ۳۰۰ درصد بالاتر از میانگین ارزش‌گذاری انجام می‌شود.

و ضمناً، تقریباً ۱۰۰٪ شرکت‌های YC هوش مصنوعی هستند. بله، بله، بله، بله.

فابریس گریندا (13:41.982) بله، و صد در صد. درسته. برای مثال، YC، در حالت عادی، من در YC سرمایه‌گذاری نمی‌کنم. من به YC می‌روم، بهترین معاملات آنجا را بررسی می‌کنم، و یک یا دو بار صبر می‌کنم، و معمولاً قیمت با کشش بازار عادی می‌شود. و در نهایت سرمایه‌گذاری کردم، من فقط در یک شرکت سرمایه‌گذاری کردم، یک شرکت فوق‌العاده به نام گاراژ، که یک بازار برای ماشین‌های آتش‌نشانی است. و فکر می‌کنم یادم نمی‌آید که قیمت YC حدود 30 یا 40 دلار بود.

حالا دو سال گذشته، آنها ماهی دو میلیون درآمد دارند و حدود ۵۰ میلیون دلار سرمایه‌گذاری کرده‌اند. بنابراین، با در نظر گرفتن ریسک تعدیل‌شده، سرمایه‌گذاری در چند دور بعدی بسیار منطقی‌تر به نظر می‌رسد. اما آنها شرکت‌های عالی زیادی را فیلتر و پیدا می‌کنند، اما من ۳۰ دلار پیش‌پرداخت نمی‌پردازم. و در حال حاضر میانگین پیش‌پرداخت من تقریباً شش میلیون دلار است و میانگین سرمایه‌گذاری من حدوداً همین است.

آرن هافمن (@auren) (14:12.674) آره. باشه. خیلی بهتر شد. آره. باشه. آره.

اورن هافمن (@auren) (14:29.506) وای، شش میلیون پست؟

فابریس گریندا (14:31.964) بله، یکی در پنج. (قبل از آن)

آرن هافمن (@auren) (14:34.208) وای، این، این، این چیزیه که من و تو، منظورم اینه که من و تو، وقتی بیست سال پیش با هم سرمایه‌گذاری می‌کردیم، در واقع روی همین سرمایه‌گذاری می‌کردیم. تو داشتی روی شش پست سرمایه‌گذاری می‌کردی.

فابریس گریندا (14:43.816) نه، اما اینها ممکن است در گذشته قراردادهای اولیه بوده باشند، حالا آنها قراردادهای قبل از مرحله اولیه هستند.

آرن هافمن (@auren) (14:46.062) بله. اوه، نه، نه. خب، فکر نمی‌کنم. منظورم این است که وقتی ما برایت رول را ساختیم، یک قرارداد پنج ساله قبل و شش ساله بعد از آن بود. آن سال ۲۰۰۶ بود، تقریباً ۲۰ سال پیش.

فابریس گریندا (14:54.782) بله، اما بودند، فکر می‌کنم آنها به صورت زنده در حال جذب بودند. فکر می‌کنم ممکن است به آن A می‌گفتید. منظورم این است که خیلی مسخره بود. نبود، بله. بله. بله. نه، من هنوز هم تعداد زیادی از این معاملات را می‌بینم. سید من، سید متوسط ​​من الان حدود 14 پست قبل از 16 است. ببخشید، 12-3 افزایش سه-چهار، حدود 15 پست، 16 پست. و میانه من، ضمناً، میانه A من حدود 30 و میانه B من حدود 60 است. و، و، و، و، و، و.

آرن هافمن (@auren) (15:02.742) بله، اما این اولین Mighty End بود.

Auren Hoffman (@auren) (15:17.57) بله.

Auren Hoffman (@auren) (15:23.128) باشه.

فابریس گریندا (۱۵:۲۴.۲۵۴) و تفاوت این است که میانگین توسط این معاملات دیوانه‌وار هوش مصنوعی بالا می‌رود. میانگین بازار به دلیل هوش مصنوعی بسیار بالاتر از ماست. و این زیباییِ خلاف جهت‌گیری است. من به نوعی حفظ کرده‌ام، در واقع فقط به ارزیابی‌هایم در ۲۱ در مقابل ۲۲ در مقابل ۲۰۱۹ نگاه کردم. و ما در واقع در همه زمینه‌ها کاملاً ثابت بوده‌ایم. محدوده ارزیابی‌های ما کم و بیش یکسان بود، از ۲۰۱۹ تا ۲۵.

آرن هافمن (@auren) (15:29.153) آره، آره، آره.

Auren Hoffman (@auren) (15:52.174) چون شما فکر می‌کنید، فقط برای اینکه کمی به عقب برگردیم، فکر می‌کنید، مثلاً، ارزش‌گذاری یک معامله C باید هر سال تقریباً به اندازه‌ای که بازار بالا می‌رود، افزایش یابد. بنابراین اگر بازار 10٪ افزایش یابد، بنابراین فکر می‌کنید هر هفت سال یا بیشتر، ارزش‌گذاری‌ها دو برابر می‌شوند، این چیزی است که می‌توان تصور کرد. اما چیزی که شما می‌گویید این است که آنها واقعاً ثابت بوده‌اند. آنها به این سمت نرفته‌اند.

فابریس گریندا (16:21.918) در هفت یا هشت سال گذشته، آنها شکست خورده‌اند، و شاید به این دلیل که سال 21 نیز متورم شده بود، و بنابراین فشرده شد. اما در مورد ما، ارزش‌گذاری‌های ما در سال 21 مشابه ارزش‌گذاری‌ها در سال 19 یا 18 بود. ارزش‌گذاری‌های مرحله بعدی به میزان قابل توجهی افزایش یافته است. اما ما همچنین، چون در قیمت‌گذاری بسیار سخت‌گیر هستیم، در واقع هیچ کاری نکردیم. ببینید، در 21 فوریه، من این پست وبلاگ را با عنوان «به حباب همه چیز خوش آمدید» نوشتم. و گفتم، به دلیل سیاست‌های پولی مالی بیش از حد سهل‌گیرانه، هر طبقه دارایی با یک جهت دیگر به سمت بالا همبستگی دارد.

آرن هافمن (@auren) (16:26.134) بله، بله، بله.

Auren Hoffman (@auren) (16:32.045) وای.

فابریس گریندا (16:49.882) بفروشید، اگر به زمین محکم نشده، بفروشید. منظورم این است که هر چیزی از اعتبار خصوصی گرفته تا املاک و مستغلات عمومی، اوراق قرضه، سهام و البته شرکت‌های خصوصی فناوری با نقدینگی بالا. و برخی از آنها را می‌توانستید شرکت‌های ثانویه بفروشید. و حالا البته، ما، ما فروختیم، فکر می‌کنم یک دهم از آنچه می‌خواستیم بفروشیم، اما هر زمان که SoftBank یا Tiger وارد شدند، ما فروختیم. و در حال حاضر، دوباره، با یک تریلیون دلار، ما همه چیز را به جز هوش مصنوعی انجام می‌دهیم. بنابراین اگر وجود داشته باشد، اکنون هر شرکتی که من در آن سرمایه‌گذاری کرده‌ام از هوش مصنوعی استفاده می‌کند، از نظر فنی یک شرکت هوش مصنوعی است، اما آنها مانند … نیستند.

آرن هافمن (@auren) (16:57.144) بله.

Auren Hoffman (@auren) (17:16.622) البته.

فابریس گریندا (۱۷:۱۸.۹۱) برای شرکت‌های LLM پایه. بله، رقابت بیش از حد، تمایز کافی در حالت‌های داده وجود ندارد، ارزش‌گذاری‌ها دیوانه‌کننده است. من فکر می‌کنم در پایین‌ترین سطح قیمت‌گذاری یک مسابقه وجود دارد زیرا ۱۰ شرکت از آنها کار مشابهی را انجام می‌دهند. و سپس هوش مصنوعی باز وجود دارد که دائماً در حال گسترش است و کار آنها را می‌بلعد. و سپس خطر متعامد ورود افراد و مختل کردن آنها وجود دارد.

Auren Hoffman (@auren) (17:20.588) بله.

Auren Hoffman (@auren) (17:39.946) می‌خواهم به این موضوع بپردازم که شما من را به عنوان نفر دوم ذکر کردید. مثلاً ما به عنوان سرمایه‌گذاران خطرپذیر، به خصوص سرمایه‌گذاران خطرپذیر در مراحل اولیه، سعی می‌کنیم در سرمایه‌گذاری خوب باشیم، اساساً در خرید در مقطعی خوب عمل کنیم. و سپس معمولاً به طور سنتی در سرمایه‌گذاران خطرپذیر فقط صبر می‌کنیم تا شرکت کاری انجام دهد، شاید شرکت بفروشد یا عرضه اولیه سهام شرکت انجام شود. و سپس در آن مرحله، آنها نوعی DPI دارند و به نوعی به کار خود ادامه می‌دهند.

اما راه دیگری هم برای کمی فعال‌تر بودن وجود دارد، و آن فروش سهام ثانویه در یک شرکت فعال یا کاهش ریسک‌پذیری است. لازم نیست کل شرکت را بفروشید. می‌توانید ۲۵٪ از سهام خود را بفروشید و از این قبیل کارها. اول از همه، نظرتان در مورد این چیست؟ مثلاً جنبه فروش آن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ این فقط یک، این یک عضله است که من سعی می‌کنم خودم آن را بسازم.

فابریس گریندا (18:27.39) بنابراین ما یک کمیته سرمایه‌گذاری متفاوت برای انتخاب شرکت‌های سرمایه‌گذاری و برای مراحل بعدی داریم. بنابراین ما یک کمیته سرمایه‌گذاری سبد سهام داریم. در کمیته سرمایه‌گذاری سبد سهام، شرکت‌ها را طوری معرفی می‌کنیم که انگار سرمایه‌گذارانی هستیم که وجود خارجی ندارند. با دانستن آنچه می‌دانیم، این یک ارزیابی کاملاً جدید از تیم، شرکت، کشش بازار است. با دانستن آنچه اکنون می‌دانیم، شرکت، کشش بازار، ارزش‌گذاری بازار، اگر ما سرمایه‌گذارانی بودیم که وجود خارجی نداشتند، آیا در این دور سرمایه‌گذاری می‌کردیم؟ و اگر پاسخ منفی باشد، چون آنها خوب عمل نمی‌کنند، پس هیچ کاری انجام نمی‌دهیم.

Auren Hoffman (@auren) (18:43.64) بله.

فابریس گریندا (18:56.638) معمولاً نمی‌تواند بفروشد. پاسخ منفی است، زیرا آنها فوق‌العاده هستند و ما آنها را دوست داریم، اما قیمت دیوانه‌کننده است. 100 برابر ARR است و سال‌ها طول می‌کشد تا به آن برسیم. و ما قرار نیست در IR خودمان ترکیب کنیم. بنابراین ما حدود 27 سال است که با 30٪ IR ترکیب می‌کنیم. بنابراین فکر نمی‌کنیم 10 برابر وجود داشته باشد که به ترکیب ادامه دهد. اگر فرصتی پیش بیاید، سعی می‌کنیم برخی را از روی میز برداریم. حالا این ثانویه‌ها می‌توانند به دو صورت اتفاق بیفتند. یا یک دور اتفاق می‌افتد.

و سه VC وجود دارد، چه Greylock و Greeson و Sequoia که همه آنها را می‌خواهند، همه آنها 15٪ را می‌خواهند که بنیانگذار از طریق رقیق‌سازی 45٪ نمی‌خواهد. اما وقتی هر سه نفر آنها وارد می‌شوند چون او نمی‌خواهد آنها از رقیب حمایت کنند، این زمانی است که معمولاً یک اتفاق ثانویه یا با یک قیمت ثابت یا شاید 10، 15 و 20 درصد تخفیف در دور سرمایه‌گذاری رخ می‌دهد و در این موارد که ارزش آن بیش از حد ارزش‌گذاری شده است، ما معمولاً 50٪ می‌فروشیم، فقط به این دلیل که

آرن هافمن (@auren) (19:49.932) شما به خودتان می‌فروشید، پس چطور می‌توان میزان پولی که یک نفر جفت می‌کند و از این قبیل چیزها را تعیین کرد؟

فابریس گریندا (19:57.15) اگر خیلی بیش از ارزش واقعی‌اش ارزش‌گذاری شده باشد و مثلاً 100 XAR باشد، تا ابد طول می‌کشد تا به آن برسد، شاید 75٪ آن را بفروشیم. اگر، می‌دانید، هنوز ریسک دارد، بیش از ارزش واقعی‌اش ارزش‌گذاری شده است، اما دیوانه‌وار نیست، شاید 25٪. اما به طور متوسط، من می‌گویم 50٪ بفروشید. 50٪، و 50٪ جادویی به این صورت است. به صفر می‌رسد، من 10 برابر سود می‌کنم، خوشحالم. به ماه می‌رود، 50٪ به اندازه کافی بزرگ است که می‌تواند سوار شود و ما را خوشحال نگه دارد.

Auren Hoffman (@auren) (20:14.36) باشه.

فابریس گریندا (20:26.376) 50 درصد از این لحظات را می‌فروشد و گاهی اوقات 50 درصد می‌فروشیم، در دور بعدی دوباره می‌خریم، در دور بعدی دوباره می‌فروشیم و غیره.

آرن هافمن (@auren) (20:32.898) آره، باشه. و بعضی وقتا یه چیزی مثل این میفروختی، مثلاً یه سال پیش، شاید 30 درصد از دارایی‌های اسپیس‌ایکسمو فروختم. و از اون موقع به بعد، نمره‌ها بالا رفته، مثلاً، می‌دونی، یه چیزی که می‌تونی بگیری، می‌تونی بگیری. شاید با فروش زودتر یا یه همچین چیزی اشتباه کردی. آره.

فابریس گریندا (20:51.218) بله. خب، ببینید، چیزهایی که فکر می‌کنم می‌توانند دیوانه‌وار به رشد مرکب ادامه دهند، مثل هوش مصنوعی باز یا فضا افتضاح هستند، احتمالاً این کار را نمی‌کنم، استرایپ یا هر چیز دیگری، احتمالاً با این روش نمی‌فروشم چون آنها نمی‌دانند سقف فروش کجاست، اما شرکت‌های زیادی هستند که فکر می‌کنم در آنها سقف فروش وجود دارد و اکنون در حال رشد هستند.

Auren Hoffman (@auren) (21:01.41) بله.

آرن هافمن (@auren) (21:04.942) بله، این یک شرکت SaaS عمودی یا هر چیز دیگری است و در حال حاضر ارزشش را دارد.

فابریس گریندا (21:08.222) می‌دانید، این لگاریتمی است و آنها اکنون در بخشی از منحنی هستند که سرعت آن کم می‌شود و اکنون سالانه 30 درصد رشد می‌کنند. انگار از اینجا 10 برابر بیشتر وجود ندارد، شاید 2 تا 3 برابر باشد و یک خریدار سهام خصوصی از این موضوع بسیار راضی است. من از این راضی نیستم چون به 10 برابر خودم نیاز دارم و بنابراین زمان برای خروج من است. و ٪ از VC ها هنوز از سهام ثانویه استفاده نکرده‌اند، تا حدودی به این دلیل که اگر 20 درصد سهام را در اختیار داشته باشید، 73 درصد از VC ها هنوز از سهام ثانویه استفاده نکرده‌اند.

Auren Hoffman (@auren) (21:17.73) بله.

Auren Hoffman (@auren) (21:23.715) بله.

آرن هافمن (@auren) (21:29.282) ببخشید، چی گفتید؟ هفت؟

آرن هافمن (@auren) (21:34.754) طرفدارا، چی؟ پس اونا هیچوقت، هیچوقت، هیچوقت نفروختن. اونا اساساً فقط منتظر میمونن تا شرکت یه کاری بکنه.

فابریس گریندا (21:35.996) من از ثانویه‌ها استفاده نکرده‌ام.

فابریس گریندا (۲۱:۴۴.۱۹) خب، دو دلیل برای این وجود دارد. یکی اینکه اگر شما عضو هیئت مدیره باشید، ۲۰٪ از شرکت را در اختیار دارید. اگر سخنرانی خود را انجام ندهید، شرکت از بین می‌رود، درست است؟ انگار یک سیگنال منفی است. بله، و حتی اگر عضو هیئت مدیره نباشید.

آرن هافمن (@auren) (21:49.794) آره. اگه عضو هیئت مدیره هستی، باید انجامش بدی. خب، یه جورایی دوست داری، چون یه جورایی عجیب به نظر می‌رسه. اگه جنس دست دوم می‌فروشی، باید از هیئت مدیره بیای بیرون. درسته.

فابریس گریندا (۲۱:۵۶.۹۵۶) بله، اما رک و پوست کنده بگویم، حتی اگر عضو هیئت مدیره نباشید، اگر در ۲۰٪ از شرکت باشید، انگار آنها چه چیزی می‌دانند که من نمی‌دانم چرا دارند می‌فروشند؟ درست است؟ مثلاً.

آرن هافمن (@auren) (22:02.262) البته. بله، دقیقاً. بنابراین اگر شما مالک بخش بزرگی از شرکت باشید، کار برای من و شما بسیار آسان‌تر است زیرا ما درصد بسیار کمی از شرکت را در اختیار داریم.

فابریس گریندا (۲۲:۰۹.۱۹) دقیقاً. ضمناً، دو راه برای انجام معاملات دست دوم وجود دارد. یکی در دورهای جدید است، زمانی که خریدارانی علاقه‌مند هستند، یعنی VCها. و راه دوم از طریق پلتفرم‌ها و کارگزاران، فورج‌های دنیا و غیره است. مشکل این است که فقط برای موارد خیلی کوتاه مدت جواب می‌دهد. مثلاً فقط در حدود ۱۰ نام یا در واقع پنج نام نقدینگی وجود دارد.

Auren Hoffman (@auren) (22:28.248) درست است.

و شما هیچ‌وقت واقعاً نمی‌دانید که وقتی کسی با شما تماس می‌گیرد، آیا واقعاً خریدار دارد یا نه، درست است؟ بنابراین همیشه تا حدودی شبیه این است که آیا آنها فقط در حال بستن قرارداد هستند و این می‌تواند اتلاف وقت زیادی برای شما باشد.

فابریس گریندا (22:35.528) درست است.

فابریس گریندا (۲۲:۴۱.۴۷) بله، ما یک کمیته واگذاری داریم. تنها VC که این کار را به خوبی انجام می‌دهد، بزرگ است و کرسی‌های هیئت مدیره دارد، Lead Edge است. Lead Edge نیز یک کمیته واگذاری دارد و آنها مطمئن می‌شوند که برای شرکت‌ها خروجی پیدا می‌کنند. اکنون آنها این کار را در مقیاس بسیار بزرگتری انجام می‌دهند. ما این کار را با دو یا سه درصد از شرکت‌ها انجام می‌دهیم که این کار را برای ما آسان‌تر می‌کند. اما اکثر خروجی‌های ما، و بنابراین ببینید، اول از همه، ما در سال‌های ۲۰۲۲، ۲۰۲۳، ۲۰۲۴، ۲۰۲۵ خروجی داشته‌ایم، زمانی که اکثر مردم خروجی نداشته‌اند. و اکثر خروجی‌های ما به شکل ثانویه است.

Auren Hoffman (@auren) (22:56.675) بله.

آرن هافمن (@auren) (23:07.478) بله، که عالیه.

باشه. اکثریت متوجه شدن. پس شما، شما، شما به هدفتون رسیدید، نکته خوب اینه که بعدش پول رو به آلبوم‌هاتون برمی‌گردونید و می‌دونید، و غیره.

فابریس گریندا (23:20.798) دقیقاً. بنابراین ما DPI را دریافت می‌کنیم. بنابراین چون ما بسیار متنوع هستیم، هرگز یک صندوق سرمایه‌گذاری شخصی از بالا به پایین نخواهیم بود. اساساً، ما هر بار در صندوق‌های 3X یا 3 4X هستیم و 30٪ IRR داریم. در مواقع خوب و بد، همیشه همینطور هستیم.

آرن هافمن (@auren) (23:36.846) نرخ بازگشت سرمایه داخلی ۳۰٪ دهک برتر نیست. می‌دانم که ۵٪ برتر نیست، اما فکر نمی‌کنید شما را به ۱۰ برتر می‌رساند؟

فابریس گریندا (۲۳:۴۲.۱۵) نه، ما معمولاً جایی نزدیک به چارک اول هستیم، گاهی در آن، گاهی درست زیر آن. حالا مسئله این است که مردم ما را در یک بازه زمانی سرگرم‌کننده بررسی می‌کنند. آنها باید ما را در ۱۰ بازه زمانی سرگرم‌کننده بررسی کنند، درست است؟ آنها باید ما را در طول ۲۷ سال بررسی کنند. در آن صورت ما کاملاً در صدر خواهیم بود. اما جایی که ما در آن پیشرفت می‌کنیم، DPI است، زیرا اکثر این روزها ریسک می‌کنند.

Auren Hoffman (@auren) (23:59.703) بله.

فابریس گریندا (24:09.052) می‌دونی، سرمایه‌گذاری خطرپذیر واقعاً یه کلاس دارایی 10، 12 ساله نیست، درسته؟ 10 به علاوه یک به علاوه یک. واقعاً یه کلاس دارایی 20 ساله است، درسته؟ مثل سکس فضایی. فکر کنم من هم از طریق صندوق بنیانگذاران وارد شدم. فکر کنم ما در دسامبر 2007 سرمایه‌گذاری کردیم. می‌دونی، ما 18 ساله هستیم، من خیلی خوشحالم که 18 ساله هستم، اما اون صندوق تمدید شده، تمدید شده، تمدید شده. من خوشحالم که به تمدیدش ادامه می‌دم. بهترین شرکت‌ها برای همیشه خصوصی می‌مونن. آره. بهترین شرکت‌ها برای همیشه خصوصی می‌مونن. درسته؟ مثل، و غیره.

Auren Hoffman (@auren) (24:18.328) بله.

بله.

آرن هافمن (@auren) (24:24.684) بله. کاملاً. بله. بله. این یکی از بهترین صندوق‌های سرمایه‌گذاری در تمام دوران است. من هم خیلی از آن لذت برده‌ام. و از اینکه PLV هستم خیلی خوشحالم.

فابریس گریندا (24:37.874) این تصور که کلاس SASA دوازده سال است واقعاً غلط است. در واقع پانزده تا بیست سال است، و بهترین شرکت‌ها مدام در حال افزایش سرمایه هستند.

Auren Hoffman (@auren) (24:49.206) جالبه. وقتی به آلبوم‌های سبک خودت فکر می‌کنی، چی هست که مثلاً یه نوع خاصی از آلبوم سبک رو به بقیه ترجیح می‌دی یا اینکه چطور می‌تونی در موردش به عنوان یه خواننده‌ی آزاد فکر کنی؟ می‌دونی، اون نقل قول نهایی توئه، مشتری توئه، مشتری دیگه‌ی توئه.

فابریس گریندا (25:10.95) راستش، ما فراموش کردیم اعتراف کنیم. جایی که ما در صدر آن سلول هستیم، DPI است، چون ما دوم هستیم. پس ما در صدر هستیم، این همه ماجراست. باشه. ببینید، ایده، من، من، LPها، من، LP ایده‌آل برای من کسی است که به استراتژی ما اعتقاد دارد و هر بار، در هر صندوق، برای ما چک می‌نویسد. یه جورایی، ببینید، ما، ما، ما تنوع‌بخشی را دوست داریم. ما عملکرد را دوست داریم. ما این واقعیت را دوست داریم که شما SVPهای شگفت‌انگیزی دارید.

آرن هافمن (@auren) (25:15.084) آره. آره.

فابریس گریندا (25:39.558) معاملات فوق‌العاده‌ای با توجه به اینکه به جریان معاملات زیادی نیاز دارند و ما هر بار اینجا هستیم، من هنوز آن LP را پیدا نکرده‌ام زیرا اکثر LPهایی که من پیدا می‌کنم یا طرفدار چرخه‌ای در 21 هستند

Auren Hoffman (@auren) (25:46.742) شما

آرن هافمن (@auren) (25:52.159) بله، آنها مشکلات نقدینگی خودشان را دارند، آنها مشکلات تنوع‌بخشی خودشان را دارند که سعی در انجام آن دارند.

فابریس گریندا (۲۵:۵۸.۱۱) دقیقاً. در ۲۱ سالگی، آنها… من… آنها… آنها… من… آنها… آنها… پر از پول نقد هستند. من می‌خواهم دیوانه‌وار سرمایه‌گذاری کنم. در ۲۳، ۲۴، ۲۵ سالگی در فناوری سرمایه‌گذاری کنم، وقتی که من… این بهترین زمان برای سرمایه‌گذاری در همه چیز به جز آن شخص است. اه، به من پول نقد بدهید. و آنها می‌گویند، نه، ما بیش از حد در معرض سرمایه‌گذاری ریسک‌پذیر هستیم. ما هیچ توزیعی نداشته‌ایم. اه، و بنابراین مردم در نهایت طرفدار چرخه‌های اقتصادی می‌شوند. و این در مورد دفاتر خانوادگی صادق است. این در مورد صندوق‌های بازنشستگی، موقوفات، امور اجتماعی صادق است. من فکر می‌کنم در همه زمینه‌ها صادق است. در مورد شرکت‌ها نیز صادق است. اکنون، پایه RLP …

Auren Hoffman (@auren) (26:12.749) بله.

فابریس گریندا (26:26.686) بنیانگذاران شگفت‌انگیز دیگر مانند هر روش منطقی جدید، منصفانه، رید هافمن مانند مافیای مردمی مانند شما، رایج شناخته خواهند شد، اما آنها هر بار چک‌های گزافی برای دفاتر خانوادگی می‌نویسند که اغلب توسط فناوری مختل می‌شوند، بنابراین مانند والگرینز و زغال سنگ یکدیگر و مانند سه مورد دیگر، مانند شرکت‌هایی بوده است که می‌خواهند بسیاری از شرکت‌هایی را که ما در آنها سرمایه‌گذاری می‌کنیم بخرند یا اینکه بفهمیم روندها چگونه است، بنابراین مانند این بوده است

NASPR فرآیندی است که من در Axel Springer eBay و غیره دارم، اما نوعی ریزش سرمایه در سراسر هیئت مدیره وجود دارد و همچنین صندوق‌های مرحله بعدی مانند Tiger که می‌خواستید، می‌دانید که اکنون در مراحل بعدی سرمایه‌گذاری کنید. می‌دانید که بسیاری از این شرکت‌هایی که ما داریم توسط سهام خصوصی خریداری شده‌اند و بنابراین آنها دیگر در ما سرمایه‌گذاری نمی‌کنند. صندوق‌های مرحله بعدی مانند Tiger و آنها واقعاً آنقدر فعال هستند که به تولید سرنخ نیازی ندارند. آنها در حال تبدیل شدن نیستند.

Auren Hoffman (@auren) (27:08.238) اطلاعات. آره

Auren Hoffman (@auren) (27:17.229) بله.

فابریس گریندا (۲۷:۲۲.۱۵) بسیاری از دفاتر خانوادگی یا دوچرخه‌سواران حرفه‌ای. من آن سرمایه‌گذار بی‌نقص را پیدا نکرده‌ام. حالا، آرزو می‌کنم و امیدوارم و برای صندوق چهارم تلاش می‌کنم، ما همین الان صندوق چهارم را افتتاح می‌کنیم. ما تازه راه‌اندازی صندوق سوم را تمام کرده‌ایم. این یک برنامه استقرار سه ساله است. این یک صندوق ۳۰۰ میلیون دلاری ثابت است. امیدوارم بتوانیم برای اولین بار به سمت سرمایه‌گذاری نهادی برویم و شاید سرمایه دائمی‌تری به دست آوریم. مشکلی که با آن مواجه هستیم این است که آنها عاشق استراتژی‌های متنوع نیستند زیرا احساس می‌کنند که وظیفه آنها تنوع‌بخشی با سرمایه‌گذاری در ۲۰ مورد است.

صندوق‌های متمرکز و سپس آنها در نهایت یک پرتفوی ضمنی از ۵۰۰ شرکت دارند. بنابراین من به نوعی کار آنها را برایشان انجام می‌دهم و بنابراین آنها واقعاً آن را نمی‌فهمند. اگرچه من در مواردی مانند شبکه نور اسیدی، بازار موثر و مشاغل تخصص دارم، اما این استراتژی نیست که طبق معمول با آن تعداد زیاد طنین‌انداز شده باشد.

آرن هافمن (@auren) (28:09.238) بله. جالبه چون اگه شما یه صندوق سرمایه‌گذاری اولیه متمرکز باشید و یه معیار نباشید، مثلاً اسم تجاری یه معیار رو نداشته باشید، خیلی احتمال داره که چون اگه شرایط مالکیت داشته باشید، خیلی احتمال داره که شرکت‌هایی که به شما اجازه سرمایه‌گذاری می‌دن، اون‌هایی نباشن که شما می‌خواید توشون سرمایه‌گذاری کنید. خیلی، می‌دونید، اغلب، اغلب اوقات خیلی از شرکت‌ها یه چیز اضافی دارن، مثلاً یه تا 500 هزار.

که می‌توانید روی آن سرمایه‌گذاری کنید، آنها به ندرت در مرحله بذرپاشی ۲ میلیون دلار اضافی دارند.

فابریس گریندا (۲۸:۴۳.۲۴۲) بله، من و تو، چون چک‌های کوچکی مثل ۲۰۰، ۳۰۰ هزار، ۱۰۰ هزار می‌نویسیم، هر کسی به ما اجازه ورود می‌دهد. و ما ارزش افزوده داریم، آنها ما را دوست دارند، ما دوستانه هستیم، ما سریع تصمیم می‌گیریم، ما به هیچ وجه، شکل یا فرمی سخت‌گیر نیستیم. اما بله، اگر ایجاد یک صندوق سرمایه‌گذاری اولیه و سرمایه‌گذاری‌های کند و معیار، هر چه طرف مقابل باشد، بله، چرا آنها به شما اجازه ورود می‌دهند؟

آرن هافمن (@auren) (28:47.394) بله، همیشه می‌توانید آن را تهیه کنید. بله. بله.

و امروزه اوضاع چگونه است؟ دوستدار بنیان‌گذار بودن به چه معناست؟ شما هم مثل من، آیا این موضعی است که شما اتخاذ می‌کنید یا اینکه چطور می‌توان در مورد آن فکر کرد؟

فابریس گریندا (29:10.066) بله، من خیلی فکر کردم، ارزش پیشنهادی من چیست، اما بنیانگذاران، درست است؟ و در دنیایی که شرکت‌های اولیه یا آندره گفتند، پلتفرم‌هایی مانند این و هر استخدام‌کننده دیگری دارند، من دارایی تحت مدیریت (AUM) را نمی‌شناسم، نمی‌توانم از پس هیچ‌کدام از این چیزها بربیایم. و می‌گویم، خب، ابرقدرت من چیست؟ و فکر می‌کنم قدرت اصلی ما این است که می‌توانیم به آنها در جمع‌آوری کمک مالی کمک کنیم. و در این محیط، به خصوص اگر در هوش مصنوعی نباشد، فوق‌العاده قدرتمند است زیرا ما رهبری نمی‌کنیم، قیمت‌گذاری نمی‌کنیم.

Auren Hoffman (@auren) (29:15.426) درست است.

آرن هافمن (@auren) (29:23.98) آره، آره.

فابریس گریندا (29:37.822) ما اساساً این روابط بسیار قوی را با حدود 100 VC داریم که در آن جریان معاملات را با آنها به اشتراک می‌گذاریم. و ما نمونه کارهای رتبه‌بندی را جمع می‌کنیم و بهترین شرکت‌هایی را که از نظر مرحله، دسته و غیره برای آنها مناسب است، برایشان ارائه می‌دهیم. بنابراین نوعی برد-برد-برد است. بنیانگذاران آن را دوست دارند زیرا به آنها می‌گوییم، اگر می‌خواهید گزارش ارسال کنید، عالی است. اگر نمی‌خواهید گزارش ارسال کنید، اشکالی ندارد. من فقط می‌خواهم سالی یک بار با شما صحبت کنم. سالی یک بار، وقتی می‌خواهید کمک مالی جمع‌آوری کنید، بیایید بدهی شما را بررسی کنیم. بیایید پیشنهاد شما را بررسی کنیم. بیایید فکر کنیم که آیا آماده جمع‌آوری سرمایه هستید یا خیر.

به نظر ما معیارهای صحیح برای جذب سرمایه چیست، سرمایه‌گذار خطرپذیر مناسب کیست، مقدمه را می‌نویسیم، خلاصه را می‌نویسیم، چون مقدمه را می‌نویسیم، نرخ تبدیل به پذیرش ۹۵٪ است. شما را به جلسه PISH می‌بریم، سپس با شما در ارتباط هستیم تا به برگه شرایط و ضوابط برسیم. بنابراین سرمایه‌گذاران خطرپذیر عاشق این هستند چون جریان معاملات متمایز و فیلتر شده‌ای دریافت می‌کنند. بنیانگذاران عاشق این هستند چون بودجه دریافت می‌کنند و به بهترین سرمایه‌گذاران خطرپذیر دنیا دسترسی پیدا می‌کنند. و ما عاشق این هستیم چون شرکت‌ها بودجه دریافت می‌کنند. و در عوض، آن سرمایه‌گذاران خطرپذیر معمولاً ما را به معاملات خود دعوت می‌کنند و ما

۳۰۰ هزار چک اینجا. این الان خیلی خوب کار می‌کند. فراتر از آن، من وقت شخصی‌ام را با ۲۰ درصد برتر پرتفوی خواهم گذراند تا به آنها در زمینه استراتژی و غیره، مانند پویایی بازار، کمک کنم. و البته، آنها این را بسیار بد می‌دانند.

و نظر شما در مورد چیزهایی مثل حقوق کپی‌رایت و برخی دیگر از این حقوق مفید چیست؟ (Auren Hoffman (@auren) (30:50.496)

فابریس گریندا (30:59.164) من هر دفعه مثل یه اقدام پیشگیرانه ازشون درخواست می‌کنم، درسته؟ اینو گفتم، اما اگه بهشون نرسم هم اشکالی نداره.

اورن هافمن (@auren) (31:04.118) باشه، فهمیدم. جالبه.

فابریس گریندا (31:05.758) بنابراین ما از او یک نامه فرعی خواستیم، ببینید، ما مسیر به اندازه کافی بزرگی برای برآورده کردن معیارهای سرمایه‌گذار اکثریت ننوشتیم، اما آیا اشکالی دارد که آن را به ما بدهید؟ و من می‌گویم بیش از 50 درصد موارد، متوجه شدید. اما آموخته من این است که کاغذ ارزش کاغذ را ندارد. ارزشش را ندارد. دقیقاً. بنیانگذاران می‌توانند هر کاری که می‌خواهند انجام دهند. بنابراین اگر با آنها خوب رفتار کنید، از شما راضی هستند، به شما اجازه ورود می‌دهند. آنها راهی پیدا می‌کنند تا شما را به سرمایه‌گذاری وادارند و غیره. اگر از شما خوششان نیاید، حتی اگر آن را روی کاغذ داشته باشید،

Auren Hoffman (@auren) (31:15.213) بله.

آرن هافمن (@auren) (31:20.674) تو هنوز باید کمک کنی. اگه کمک نکنی، اونا بهت اجازه نمیدن.

فابریس گریندا (31:35.098) آنها نمی‌توانند این را به شما بدهند، چون می‌گویند، سرمایه‌گذاران کنجکاوند، یا هر چیز دیگری. بنابراین فکر می‌کنم چیزی که اهمیت بیشتری دارد این است که واقعی باشید، نه در تئوری، بلکه در عمل، و با بنیانگذاران دوست باشید.

Auren Hoffman (@auren) (31:47.118) حالا، با فرض اینکه شما در حال ارزیابی یک شرکت هستید، با بنیانگذاران ملاقات می‌کنید، من حدس می‌زنم که بیشتر اوقات از طریق ویدیو است. حضوری نیست. درست است؟ نظر شما در مورد آن چیست؟ آیا می‌توانست باشد، بدیهی است که نمی‌توانید حضوری این کار را انجام دهید، اما آیا حضوری بهتر است یا فکر می‌کنید خیلی مهم نیست؟

فابریس گریندا (32:05.89) من مشخصاً در نیویورک مستقر هستم، درست است؟ بنابراین من با بنیانگذاران نیویورکی ملاقات می‌کنم، اما بنیانگذاران نیویورکی کل مجموعه. بله، از بین 1200 نفر، شاید 100 نفر را ملاقات کرده باشم، درست است؟ بنابراین، ما حتی در مورد 10٪ صحبت نمی‌کنیم.

Auren Hoffman (@auren) (32:07.202) بله، حتما.

Auren Hoffman (@auren) (32:15.682) بله.

فابریس گریندا (32:19.294) من متوجه شدم که در واقع شیمی، بینش، توانایی فروش و غیره، حتی در ویدیو هم خوب به نظر می‌رسد. من در اوایل کار بودم، بنابراین در سال 1998 شروع به سرمایه‌گذاری کردم. من از اسکایپ استفاده می‌کردم. بنابراین اولین سرمایه‌گذاری‌ها در آن زمان از طریق اسکایپ انجام شد. و بنابراین من یک فرد دیجیتال بودم که به عنوان یک فرشته سرمایه‌گذاری می‌کردم. و بنابراین هیچ چیز تغییر نکرد. مانند انتقال زوم در کووید، انگار من از قبل آنجا بودم. آیا مفید است؟ بله. این می‌تواند برای ایجاد ارتباط بهتر باشد.

Auren Hoffman (@auren) (32:32.909) بله.

آرن هافمن (@auren) (32:40.94) آره، آره.

فابریس گریندا (32:48.606) اما فکر می‌کنم در حاشیه مفید است در مقابل، می‌دانید، فکر می‌کنم بیشتر آنچه نیاز دارم منتقل می‌شود و من آن را از طریق ویدیو دریافت کرده‌ام. فقط صدا نیست. و روشی که من این مکالمات را دارم. بله. بله. ضمناً، روشی که من این جلسات را اداره می‌کنم، بنابراین این روزها تماس‌های دوم را انجام می‌دهم. من آنها را مجبور نمی‌کنم که کل داستان را شرح دهند. مثلاً یادداشت‌ها را خوانده‌ام، من عرشه را خوانده‌ام. من سوالاتی دارم. من دوست دارم، به معنای واقعی کلمه به پرسش و پاسخ می‌پردازم، درست است؟ مثلاً، بنابراین، همیشه اینطور است، هی،

آرن هافمن (@auren) (32:56.78) بله، یک ویدیو مفید است زیرا می‌توانید حالات چهره و انواع دیگر چیزها را ببینید.

Auren Hoffman (@auren) (33:10.348) بله.

Auren Hoffman (@auren) (33:13.911) بله.

فابریس گریندا (33:15.39) این برداشت من از کسب و کار شماست. آیا حق با من است یا اشتباه می‌کنم؟ اگر اشتباه می‌کنم، مرا اصلاح کنید. و این یک مکالمه است. بنابراین هرگز کسی نیست که مرا به خواندن یک دسته کارت دعوت کند. این چیزی است که می‌توانید تمرین کنید. کسی می‌تواند در انجام یک دسته کارت 50 یا 100 بار بسیار خوب باشد، زیرا هر VC او را مجبور می‌کند که بارها و بارها آن را تکرار کند. اما اگر واقعاً به صورت مکالمه‌ای عمیق شوید و عمیقاً به جزئیات بپردازید و شما نظری ندهید و غیره، آنگاه من درک بسیار بهتری از این دارم که آیا آنها واقعاً در صدر همه چیز هستند؟

و چون من Marketplace را هم می‌شناسم، از آنها در مورد کشش عرضه و تقاضا می‌پرسم و اینکه به نظرشان چقدر دقیق است، چون من می‌دانم که در چه زمینه‌ای هستم که بتوانم ارزیابی کنم که آیا چیزی آنجا هست یا نه.

آرن هافمن (@auren) (34:00.524) شما زیاد در مورد اینکه بسیاری از این شرکت‌های بزرگ در طول رکودهای اقتصادی تأسیس شده‌اند، نوشته‌اید. چرا این درست است؟ آیا واقعاً درست است؟ اگر چنین است، چرا اینطور است؟ مثلاً، چرا باید اینطور باشد؟

فابریس گریندا (34:14.984) بنابراین درست است، اینطور نیست، شرکت‌های شگفت‌انگیزی هم از طریق آبجوهای آبی تأمین مالی می‌شوند، برای روشن شدن موضوع. حالا، می‌توانم در مورد بعضی از شرکت‌ها استدلال کنم که چرا واقعاً محصول رکود اقتصادی هستند، درست است؟ مانند مورد Airbnb، واقعاً یک تغییر فرهنگی لازم است تا کسی بیاید و در خانه شما زندگی کند یا در خانه شما بماند، چه آنجا باشید چه نباشید. و این واقعیت که مردم در شرایط مالی بودند،

آرن هافمن (@auren) (34:19.808) بله، بله، بله.

Auren Hoffman (@auren) (34:41.752) بله.

فابریس گریندا (34:45.082) در سال‌های 2008، 2009 و 2010، مردان در شرایط بسیار سختی بودند. آنها بیشتر مایل بودند که دارایی اصلی خود را به پول تبدیل کنند. کدام بخش از املاک و مستغلات، چیزی است که قبلاً نبودند؟ در مورد اوبر اینطور است، درست است؟ مثلاً اگر به منبع درآمد اضافی نیاز دارید، این یک راه آسان بود، راهی نسبتاً آسان برای کسب درآمد از 20 تا 30.

آرن هافمن (@auren) (35:01.986) بله، یا حتی یک زینگا مثل بقیه، مردم حاضر بودند که بخواهند، آنها به سرگرمی رایگان نیاز داشتند. بنابراین بازی کردن به عنوان یک بازی رایگان یا چیزی شبیه به آن احتمالاً یک چیز بود.

فابریس گریندا (35:08.894) دقیقاً. و بنابراین در این محیطی که پول نقد محدود است، شما مایل به یافتن راه‌هایی هستید، راه‌های جدید برای کسب درآمد و سرگرم کردن خودتان که ارزان‌تر هستند. و بنابراین در سطوح مختلف مفید است. در آنجا مفید است. دوم، مفید است زیرا به جای اینکه 27 شرکت دقیقاً همان کار را انجام دهند، که اساساً اقتصاد را به ارمغان می‌آورد و هزینه سهام و هزینه‌ها را کاهش می‌دهد، قیمت‌گذاری را پایین می‌آورید و به طور بالقوه ارزش کسب و کار را از بین می‌برید زیرا رقبای زیادی وجود دارند، شما فقط یک یا دو نفر دارید.

Auren Hoffman (@auren) (35:27.917) بله.

فابریس گریندا (35:38.282) و این برای بنیانگذاران منصفانه نیست. شما معتقدان واقعی به انجام این کار را دارید زیرا این ماموریت زندگی آنهاست و آنها باید این کار را انجام دهند، مهم نیست چه اتفاقی بیفتد. و در نتیجه، آنها احتمال بیشتری دارد که در این دسته قرار بگیرند و احتمال موفقیت آنها بیشتر است. و بنابراین من آن را دوست دارم. شما با ارزش‌گذاری معقول‌تری وارد می‌شوید. رقابت کمتری وجود دارد و مردم بیشتر مایل به امتحان کردن چیزی هستند.

Auren Hoffman (@auren) (35:44.941) بله.

آرن هافمن (@auren) (36:00.046) آره. آره. آره. باشه. من هم اینو دوست دارم. و حتی مثل استخدام استعداد، شاید راحت‌تر بشه استعدادهای عالی رو تو اون مدت پیدا کرد. اممم، حالا، فرض می‌کنم شما معاملاتی رو که رد کردین و خوب عمل کردن رو پیگیری می‌کنین، درسته؟ خب، کاری که ما می‌کنیم اینه که، ما موارد رو پیگیری می‌کنیم. باشه. ما این معامله رو رد کردیم. ما خوب عمل کردیم، یا، می‌دونین، یه جورایی حتی معاملاتی رو که حتی ندیدیم و خوب عمل کردن رو هم پیگیری می‌کنیم. ما می‌گیم، چرا اون معامله رو ندیدیم؟ مثلاً، چطور، تو… تو… تو…

فابریس گریندا (36:05.955) کاملاً. کاملاً.

فرآیندی که در واقع به گذشته برمی‌گردد و با نگاه به این چیزها، بهتر می‌شود. (Auren Hoffman (@auren) (36:27.15)

فابریس گریندا (36:32.604) بله، اما مطمئن نیستم که بهتر شوم و خب، چند چیز. معاملات زیادی هستند که به طرز شگفت انگیزی به دلیل قیمت از دست داده شده‌اند و در نهایت خیلی خوب عمل کرده‌اند. اما وقتی واقعاً به تمام معاملات دیگری که به دلیل قیمت از دست دادم و در نهایت خوب عمل نکردند، نگاه می‌کنم، اغلب به دلیل قیمت، مثلاً به ارزش‌گذاری نرفتند، بازده ترکیبی آن ضد سبد سهام در واقع کمتر از بازده فعلی من است. و بنابراین من از از دست دادن قیمت پشیمان نیستم، حتی اگر

چند استثنا وجود دارد. استثنائات، می‌دانید، مثل اینکه من دور جذب سرمایه ۲ میلیارد دلاری اوبر را رد کردم. آنها ۱۰۰ میلیون GMV، ۱۸ میلیون درآمد خالص، و ۱۸ میلیون ضرر در ماه داشتند. درست است. همینطور که به اعداد نگاه می‌کردم، به این اعداد نگاه می‌کردم و دیدم که آنها ۲ میلیارد دلار جذب سرمایه دارند. و آنها اینگونه رشد می‌کردند و من عاشق محصول و هر دو هستم. من همه چیز را دوست داشتم. و خلاصه یادداشت سرمایه‌گذاری‌ام را با این جمله شروع کردم که تا آخر عمر از این تصمیم پشیمان خواهم بود.

آرن هافمن (@auren) (37:14.94) بله.

فابریس گریندا (37:30.6) اما با نگاه به اعداد، نمی‌توانم با وجدان راحت سرمایه‌گذاری در ارزش‌گذاری دو میلیارد دلاری را توجیه کنم. به خودم گوش دهید. وقتی جمله‌ای را شروع می‌کنم، می‌گویم، تا آخر عمر از این تصمیم پشیمان خواهم شد، شما سرمایه‌گذاری را انجام می‌دهید. شما دماغتان را بالا می‌گیرید و سرمایه‌گذاری‌ها را انجام می‌دهید. بنابراین وقتی چیزی جادویی و خاص روی یک موشک است، هر طور که شده، OpenAI، SpaceX، شما آن را انجام می‌دهید.

Auren Hoffman (@auren) (37:34.734) شما

آرن هافمن (@auren) (37:39.854) تا آخر عمرم، آره. احتمالاً باید می‌پرسیدیم، آره، آره.

فابریس گریندا (37:58.536) تعداد خیلی خیلی خیلی کمی وجود دارد.

Auren Hoffman (@auren) (38:02.478) یکی دیگر از کارهایی که ما در Flex Capital انجام می‌دهیم، پیگیری معاملاتی است که ندیده‌ایم و بعداً به نظر می‌رسد که خوب عمل می‌کنند یا هر چیز دیگری. و سپس سعی می‌کنیم برگردیم و بپرسیم، چرا آن را ندیدیم؟ چه اتفاقی داشت می‌افتاد؟ چه اتفاقی می‌افتاد؟ می‌دانم، بیشتر معاملات شما از طریق ورودی انجام می‌شود. ما، می‌دانید، ما معاملات خروجی زیادی هم انجام می‌دهیم. خب، آیا به این موارد توجه می‌کنید؟ انگار، خب، این یک برد قطعی است. کاش می‌دیدیم.

مثلاً انسان‌محور، انگار که ما هرگز انسان‌محوری را به عنوان یک موضوع مهم ندیده‌ایم. دیدنش عالی می‌شد. می‌دانید، حتی اگر تصمیم می‌گرفتیم از آن صرف نظر کنیم، باز هم دیدنش عالی می‌شد.

فابریس گریندا (38:41.086) در بازارها، شبکه‌ها و کسب‌وکارهای مبتنی بر برگه اطلاعات، احتمالاً 97 درصد از معاملات را می‌بینیم. تعداد بسیار کمی را نمی‌بینیم. و اگر بخواهیم وارد شویم، 95 درصد از آنها را به دست می‌آوریم. حالا چند مورد هم هست که وارد نمی‌شویم. با وجود اینکه ما متعهد می‌شویم، ناگهان، اندریسن، سکیوراگ، گری‌لاک بیش از حد تشنه مالکیت می‌شوند و در نهایت با اینکه فقط چند صد هزار دلار می‌خواهیم، ​​از ما جدا می‌شوند.

اورن هافمن (@auren) (38:47.884) وای، باشه، دیوونه کننده‌ست. آره.

فابریس گریندا (39:10.942) این اتفاق خیلی به ندرت می‌افتد. روی عدد 1200، مثلاً چند تا از این معاملات وجود داشته؟ ریاضی 20 تا بیشتر. بنابراین در مورد ما نگرانی زیادی وجود ندارد، اما بدیهی است که ما نگرانی زیادی نداریم، ما به طور معقولی از چیزهایی که به آنها نگاه می‌کنیم، محدود هستیم. بنابراین ما آنتروپیک را ندیدیم و به آن نگاه هم نمی‌کردیم یا انتظار نداشتیم ببینیم.

Auren Hoffman (@auren) (39:18.189) باشه.

آرن هافمن (@auren) (39:31.212) بله، بله، کاملاً. بحث را عوض می‌کنیم. تو خیلی به گجت‌ها علاقه داری. یک راهنمای گجت داری. و، می‌دونی، خیلی از آنها این‌طوری هستند، فکر می‌کنی یکی از چیزهایی که در مورد تو دوست دارم این است که تو، تو دوست داری خوش بگذرانی. می‌دونی، خیلی از مردم این گجت‌ها را برای بهره‌وری و چیزهایی از این قبیل دارند. اما خیلی از چیزهایی که برای تو مهم هستند واقعاً هیچ ربطی به بهره‌وری ندارند. آنها به معنای واقعی کلمه فقط برای خوش‌گذرانی هستند.

فابریس گریندا (39:52.295) شما

فابریس گریندا (40:00.102) زندگی باید سرگرم کننده باشد. ببین، این یک بازی است. من یک گیمر هستم و شاید به خاطر گیمر بودنم، این دنیا را از دریچه بازی می‌بینم. حالا با این آواتار فقط یک زندگی دارید، اما واقعاً به نظرم مثل یک بازی ویدیویی رفتار می‌کند. بنابراین جدی گرفتن بسیاری از این چیزها کمی سخت است. و من عاشق کاری هستم که انجام می‌دهم، درست است؟ و بنابراین، نمی‌دانم، مانند فلسفه آلن واتس، مانند ذن، تائوئیسم، که در آن…

می‌دانید که این یک بازی است، اما شما بازی را انجام می‌دهید و در نتیجه، و آن را با ذوق و شوخ‌طبعی و ظرافت انجام می‌دهید، فکر می‌کنم همیشه با من طنین‌انداز می‌شود. مثل بچه‌دار شدن، بنابراین من یک بچه چهار ساله و یک ساله دارم، به من این امکان را می‌دهد که بچه بزرگتری باشم. انگار که واقعاً دوست نداشتم، وقتی او داشت قطار می‌ساخت، متوجه شدم که من از ساختن قطار خوشم می‌آید. من از ساختن کاشی‌های جادویی خوشم می‌آید و انگار ماشین‌های کنترل از راه دور و هواپیما و هلیکوپتر داریم. انگار که بهترین اوقات را با هم می‌گذرانیم.

مثلاً، نمی‌دانم، مردم این دنیا و این زندگی را خیلی جدی می‌گیرند. مثلاً، من عاشق کاری هستم که انجام می‌دهم چون فکر می‌کنم انجام کاری معنادار و هدفمند در جهان است، اما دوباره آن را با لذت انجام می‌دهم. من، و.

Auren Hoffman (@auren) (41:10.814) بیشتر یک سوال کلی است، اما مثلاً، فکر می‌کنید مردم امروز جدی‌تر از 20 سال پیش هستند یا مثل قبل یا کمتر یا اینکه آیا مردم به اندازه کافی احمق هستند؟

فابریس گریندا (۴۱:۲۳.۱۲۶) فکر می‌کنم پاسخی که مردم می‌خواهند به طور شهودی بدهند این است که، اوه، مردم این چیزها را، اوه، امروز خیلی جدی می‌گیرند، و غیره، و با شوخی و خنده خوش نمی‌گذرانند. فکر نمی‌کنم این درست باشد. مردم همیشه امور جهان را خیلی جدی گرفته‌اند. و اگر به گذشته فکر کنید، مثلاً دهه ۱۹۶۰، یا مانند جنبش لغو تبعیض نژادی، شورش‌های ضد جنگ، انگار مردم چیزهایی را جدی می‌گرفتند.

آرن هافمن (@auren) (41:46.018) بله، در سراسر اروپا خشونت وجود داشت، و می‌دانید.

فابریس گریندا (41:48.894) ما صف‌های طولانی برای نفت داشتیم و مردم اوضاع را خیلی جدی می‌گرفتند. تحقیقات خیلی گسترده‌ای بود. به نظرم اوضاع خیلی جدی بود. فکر نمی‌کنم مردم بازی زندگی را جدی می‌گرفتند. فکر می‌کنم مردم باید آن را جدی بگیرند و بله، فکر می‌کنم در همه زمان‌ها مردم خیلی جدی بودند. باید بیشتر خوش بگذرانید و با چیزها بازی کنید تا بهتر پیر شوید. راستش را بخواهید، زندگی خیلی بهتری دارید.

برای من، همه چیز بازی است. می‌دانم که دارم از یک موقعیت ممتاز صحبت می‌کنم. حتی اگر اینطور باشد، تصور کنید که راننده اتوبوس هستید و باید هر روز اتوبوس برانید. اگر اینطور ببینید، این یک کار خسته‌کننده است که باید به طور مداوم انجام دهم. بله، خسته خواهید شد. اما اگر از آن یک بازی بسازید، مثل این است که، باشه، چقدر سریع می‌توانم مسیر را طی کنم؟ مثل امروز، من دوست دارم، می‌دانید، فقط این کار را انجام دهید فقط با گفتن حرف درست، مثل هر چیز دیگری، مثل بازی کردن زندگی‌تان و سرگرم کردن آن.

آرن هافمن (@auren) (42:44.466) اسباب‌بازی. من همین الان در ایتالیا بودم. من یک روز آمدم و روز بعد برای یک سفر کوتاه رفتم. روزی که وارد شدم، مسئول مهاجرت، مثلاً یک مسئول مهاجرت ایتالیایی، گذرنامه شما را مهر می‌کند. خیلی خنده‌دار بود. داشت شوخی می‌کرد. طوری رفتار می‌کرد که انگار داریم خوش می‌گذرانیم. من با پسرم بودم. انگار همه چیز درست مثل او بود و بعد موقع خروج، یک آدم خیلی بدخلق را دیدیم، درست است، که خیلی بدخلق است. انگار

فابریس گریندا (43:01.523) بله!

آرن هافمن (@auren) (43:13.132) آدم دلش می‌خواد اولین نفر باشه. انگار نفر اول خیلی خوش می‌گذروند. شغلش یکی بود، اما انگار از کارش خیلی بیشتر لذت می‌برد. آره. آره.

فابریس گریندا (43:18.448) دقیقاً. مهم نیست چه کاری انجام می‌دهید، فقط از آن لذت ببرید. مثلاً، آن را خیلی جدی نگیرید. و به همین دلیل است که من ظاهرم را می‌شناسم. من عاشق کایت‌سواری هستم. عاشق تنیس بازی کردن هستم. پارو بازی می‌کنم. کمپینگ، اسکی در مناطق بکر را دوست دارم. ببین، من پسرم را برای انجام همه این کارها و پاراگلایدر سواری برده‌ام و چیزهایی مثل نجات مردم، خیلی جالب است، مثلاً والدین بودن را خیلی جدی بگیرید، مثلاً در بیشتر موارد، قرار نیست فرزندتان را بکشید. و برای آنها خوب است که ریسک‌های کنترل‌شده‌ای را بپذیرند. و خیلی خوب است که دوست داشته باشید، از زندگی خود دست نکشید و پدر و مادر شوید.

شما تمام کارهایی را که قبلاً انجام می‌دادید، انجام می‌دهید و این کار را با فرزندانتان انجام می‌دهید. انگار این یک کار دیگر است که می‌توانید با هم انجام دهید. فوق‌العاده و سرگرم‌کننده است.

آرن هافمن (@auren) (43:54.286) شما چی؟ چون شما نسبتاً جدیداً پدر یا مادر شده‌اید، شما یک دخترخوانده هم دارید، اما در زمینه فرزندپروری از صفر تا صد نسبتاً جدید هستید. این موضوع چه تغییری در شما ایجاد کرده است؟

فابریس گریندا (۴۴:۱۰.۵۹) واقعاً هیچ تغییری در من ایجاد نکرده است. من هنوز هم همان کارها را انجام می‌دهم.

آرِن هافمن (@auren) (44:11.95) آره، انگار نه انگار، نمی‌بینی، منظورم اینه که، من مدت زیادیه که تو رو دارم، انگار خیلی فرق نکردی.

فابریس گریندا (44:16.51) نه، انگار به کودک درونم اجازه داده خودش را بیشتر ابراز کند، درست است؟ انگار که با توله سگ‌ها و سگ‌های خودم و سگ‌های دیگران در جاده گِلی غلت می‌زدم. اما حالا انگار می‌توانم بیشتر بازی کنم، انگار که بهانه‌ای برای بازی بیشتر و تفریح ​​بیشتر در زندگی است. و بله، حالا خیلی خوش می‌گذرانیم. یک شریک زندگی فوق‌العاده دارم که مشخصاً من نقش بازی کردن را دارم.

Auren Hoffman (@auren) (44:20.813) حدس بزنید.

Auren Hoffman (@auren) (44:32.183) بله.

فابریس گریندا (44:41.758) و من این نقش را پذیرفته‌ام و تا آخر عمرم آن را خواهم پذیرفت. و این فوق‌العاده است!

آرن هافمن (@auren) (44:41.764) خ.

آرن هافمن (@auren) (44:48.782) حالا، شما شخصاً از هوش مصنوعی استفاده می‌کنید. به نظر شما استفاده از آن برای چه مواردی است که فکر می‌کنید دیگران می‌توانند بیشتر از آن استفاده کنند؟

فابریس گریندا (45:00.668) من از هوش مصنوعی برای این استفاده می‌کنم، مثلاً هر روز ساعت‌ها با GPT مکالمه دارم. بله، فلسفه، تحقیق. بنابراین به فکر نقل مکان هستم.

Auren Hoffman (@auren) (45:06.924) ساعت.

آرن هافمن (@auren) (45:12.95) و این چه چیزی را در نمایشنامه در بر می‌گیرد؟ آیا این اتفاق زمانی که شما در حال خواندن بودید، رخ می‌داد؟ آیا این اتفاق در مکالماتی که با دیگران دارید، رخ می‌دهد؟ آن چیست؟ چه جابجایی زمانی رخ می‌دهد؟

فابریس گریندا (45:24.114) اول از همه، کاملاً جایگزین گوگل شده است. همینجاست. خیلی سریع بود. بله، مثل سوراخ خرگوش است. مطمئناً جایگزین سوراخ خرگوش ویکی‌پدیا شده است. یوتیوب، تا حدودی، اما در واقع بسیار کارآمدتر هم هست. بگذارید یک مثال برایتان بزنم. من دارم با ایده کنار گذاشتن ترک‌ها در KCOS بازی می‌کنم.

آرن هافمن (@auren) (45:27.458) آره، آره، اما خیلی سریع بود. خیلی وقت نبود. آره.

Auren Hoffman (@auren) (45:34.484) یا ویکی قدیمی ویکی پدیا در حال از بین رفتن است.

آره. آره، آره. باشه. تو سوراخ خرگوش درست می‌کنی. آره.

فابریس گریندا (45:51.582) و جای دیگری، بنابراین من شروع به صحبت با GPT کردم، اما جاهای دیگری که کیفیت سواحل یکسانی داشته باشند، اما جنبه‌های رقص چیزهایی که من دوست ندارم را نداشته باشند، و در نهایت چهار کشور را پیشنهاد دادند که به دو کشور، چهار جزیره محدود شد، سپس مشخص شد که من یک جامعه خارج از شبکه خواهم بود و سعی می‌کنم زمینی واقعی که بر اساس تجزیه و تحلیل استاد در دسترس است، بسازم، جایی که باز بود، سپس صاحبان را پیدا کردم و او گفت می‌دانی من واقعاً چه فکر می‌کنم، تو باید بروی و این هتل را بخری، چون مثل این است که یک هتل سه ستاره از هم بپاشد.

و این تحلیل ارزش‌گذاری مقایسه‌ای من از ارزش آن بر اساس تحلیل‌های چندگانه است. من شرط‌بندی کرده‌ام. من یک مدل مالی از آنچه فکر می‌کنم سود و زیان شما بر اساس نرخ‌های منتشر شده در Expedia و رزرو برای چندین سال ضربدر میانگین اشغال کشور ضربدر هزینه‌های نیروی کار برای این نوع هتل‌ها به نظر می‌رسد، ایجاد کرده‌ام. این سود و زیان است، این چیزی است که من فکر می‌کنم ارزش آنها را دارد. ضمناً، این یک اقامتگاه سه ستاره با همه امکانات است. این ضرایبی است که این اقامتگاه‌ها از ابتدا با آن معامله شده‌اند.

اورن هافمن (@auren) (46:25.792) خدای من، این خیلی باحاله.

فابریس گریندا (46:51.262) برای پنج سال گذشته در کشور. بنابراین، در یک تحلیل مقایسه‌ای، اوضاع به این شکل بوده است. پس اینها مالکان هستند. این مقدار ارزشش را دارد. اگر می‌خواهید بخرید، شاید 20 یا 30 درصد بیشتر پیشنهاد دهید. اما از آنجا شروع نکنید. از ارزش بازار شروع کنید و سپس حاضر باشید 30 تا 40 درصد بیشتر بپردازید. بدیهی است که این یک پروژه تحقیقاتی عمیق است. و ساعت‌ها طول کشید تا نتایج را به دست آورم. اما اساساً یک تحلیل مک‌کینزی است، نتایج در سطح مک‌کینزی.

آرن هافمن (@auren) (47:10.839) آره، آره.

فابریس گریندا (۴۷:۱۷.۲۶۲) طی چندین ساعت تعامل، شگفت‌انگیز است. و من از آن استفاده کرده‌ام، اگر به کمک برنامه‌نویسی نیاز داشته باشم، به من پاسخ می‌دهد. اگر به تحقیق در مورد دارو، مکمل‌ها نیاز داشته باشم، سعی می‌کنم استخوان‌های سلول تنیس خود را بهبود بخشم، ما مکالمات عمیقی در مورد پپتیدها و اینکه آیا باید از پپتیدها برای بهبود تاندون خود استفاده کنم یا نه و اینکه فرد از کجا آمده است، داشتیم.

آرن هافمن (@auren) (47:25.4) بله، البته.

آرن هافمن (@auren) (47:36.195) صبر کن، آخر عنوان چی به ذهنت رسید؟

فابریس گریندا (47:40.318) امم، من PR را در کنار یک PRP غنی انجام داده‌ام و ما، پارگی را از یک سانتی‌متر تا سه سانتی‌متر کوچک می‌کنیم. و حالا ما BPC one five seven را با پپتیدهای TB 500 انجام می‌دهیم زیرا آنها رشد یا پول نیستند و جایی که تزریق شده‌اند، مقدار مناسب از کجا می‌آید، چگونه آنها را دریافت می‌کنید؟ چه، چه، کدام، آه، بله، همه این چیزها از طریق تعاملات به دست آمده است، دکتر GPT، می‌دانید، مثل این است که گیج‌کننده است. می‌توانید از آن برای همه چیز استفاده کنید. و ضمناً، چیزی که اینجا هست جالب است. مثلاً دو سال پیش.

آرن هافمن (@auren) (47:55.452) وای.

خیلی باحاله.

Auren Hoffman (@auren) (48:03.704) خیلی عالی است.

فابریس گریندا (48:09.424) من از mid journey، runaway، خیلی از ابزارهای هوش مصنوعی دیگه استفاده کردم و حالا فقط از GPT برای همه چیز استفاده می‌کنم. خب، کدگذاری مجدد مکان‌نما، و حتی مکان‌نما، من می‌تونم در آینده ببینم، GitHub و Copilot فقط اون رو به صورت رایگان ارائه می‌دن و شاید حتی GPT هم اون رو اضافه کنه. و بنابراین…

Auren Hoffman (@auren) (48:11.608) بله.

آرن هافمن (@auren) (48:26.51) بله، یا از Windsurf استفاده خواهید کرد، که احتمالاً یک محصول هوش مصنوعی متن‌باز یا چیزی شبیه به آن است.

فابریس گریندا (48:31.294) بله، دقیقاً. بنابراین نمی‌دانم. من این روزها فقط از OpenAI استفاده می‌کنم.

آرن هافمن (@auren) (48:34.946) شما از هیچ یک از ابزارهای گوگل استفاده نمی‌کنید. شما از perplexity استفاده نمی‌کنید. شما از. آره. باشه. آره.

فابریس گریندا (48:39.838) من تست AB انجام داده‌ام. هر از گاهی به سراغ Grog و Perplexity و Entropic و Deep Seek و غیره می‌روم. اما از تعاملاتم با OpenAI و GBD خیلی راضی هستم. و اتفاقاً، حالا دیگر همین است.

Auren Hoffman (@auren) (48:42.936) بله.

آرن هافمن (@auren) (48:50.318) بله، من قطعاً از لباس‌های Mid-Jersey استفاده نمی‌کنم، مطمئناً حدوداً، نمی‌دانم، شاید یک سال پیش یا چیزی شبیه به این. بله. بله. بله.

فابریس گریندا (48:54.91) بله، ولی عالیه. بله، چه کسی باید در آن سرمایه‌گذاری کند؟ خب، هوش مصنوعی متن‌باز دارد دنیا را می‌بلعد. ضمناً فکر می‌کنم این یک تهدید وجودی برای گوگل است. انگار من استفاده از گوگل را کاملاً کنار گذاشته‌ام. انگار صد در صد با آن موافقم.

Auren Hoffman (@auren) (49:05.592) خداحافظ.

خب، شما احتمالاً، منظورم این است که احتمالاً هنوز از گوگل داکز و گوگل میل و… استفاده می‌کنید و می‌دانید، احتمالاً شرکت شما هنوز هم از بسیاری از آنها استفاده می‌کند، هنوز هم از GCP استفاده می‌کند و می‌دانید، بسیاری از افراد شما از اندروید استفاده می‌کنند و کارهای زیادی انجام می‌دهند.

فابریس گریندا (49:20.126) بله، در واقع ما همیشه آنلاین بودیم، ما همیشه به دلایل مختلف در مقابل جیمیل از مایکروسافت اکسچنج استفاده می‌کردیم.

آرن هافمن (@auren) (49:29.154) خب، چرا؟ چرا روی صحنه هستید؟ فقط برای کنترل ایمیل‌های خودتان، مثلاً برای امنیت یا.

فابریس گریندا (49:35.26) بله، نه، اینطور نیست. نه، نه، اصلاً اینطور نیست. گوگل 50 گیگ صندوق پستی دارد. من از دهه 90 ایمیل دارم، هر چقدر هم که باشد، حدود چندین ترابایت ایمیل دارم و همینطور هم هست. حالا دیگر ندارند، ندارند. و گوگل پوشه‌ها و زیرپوشه‌ها را دوست ندارد. و مسئله این است که اگر چندین میلیون ایمیل داشته باشید و جستجو کنید، نتایج بسیار زیادی به دست می‌آورید. بنابراین در واقع، من یک سلسله مراتب از چیزها را سازماندهی شده و ساختار یافته دارم و این و غیره

Auren Hoffman (@auren) (49:47.104) شما می‌توانید با پرداخت مبلغ کمی آن را تهیه کنید.

آرن هافمن (@auren) (50:02.698) جالبه. الان دارم جیمیلم رو نگاه می‌کنم و دو ترابایت اطلاعات اونجا دارم. آره. آره.

فابریس گریندا (50:10.384) باشه. شاید این مشکل رو حل کردن، اما قبلاً، شاید یه دهه پیش، محدودیت حجم به 50 گیگابایت بود. و برای مدت طولانی محدودیت حجم وجود داشت، اما خب برای من همه چیز توی پوشه‌ها و زیرپوشه‌های شرکت ساختار یافته. مثلاً الکس، من یه محصول دارم. آره. من سلسله مراتب مغزم رو مسطح کردم، فکر می‌کنم توی این سلسله مراتب و پوشه‌ها و زیرپوشه‌ها و غیره. و واقعاً اینطور نیست، حرکت نمی‌کنه. بنابراین بیشتر بازتابی از روشیه که دوست دارم کار کنم.

Auren Hoffman (@auren) (50:15.768) باشه.

آرن هافمن (@auren) (50:26.092) خب، مثلاً نقل مکان کردن یه جورایی سخت یا یه همچین چیزی میشه.

فابریس گریندا (50:38.63) صندوق ورودی من لیست کارهای من است، درست است؟ بنابراین سعی می‌کنم در صندوق ورودی صفر باشم. من واقعاً رابط کاربری UX و نحوه کار با Exchange را دوست دارم. بنابراین این یک ترجیح شخصی است، همانطور که من iOS را به اندروید ترجیح می‌دهم. بله، هر چه که باشد.

آرن هافمن (@auren) (50:52.374) آره. یه جایی یادم رفت اینجا کجاست، می‌دونی، ده سال پیش، تو یه سبک زندگی کوچ‌نشینی داشتی، جایی که دارایی‌هات کمتر بود و از این جور چیزا. از اون سفر چی یاد گرفتی؟

فابریس گریندا (51:09.79) خب، بیایید با این شروع کنیم که چرا این کار را کردم. من این کار را کردم چون با بالا رفتن سن، متوجه شدم که دوستی‌هایمان کم‌رنگ می‌شود. دیگر آن کیفیت سابق را ندارند. وقتی در دانشگاه هستید، هر روز بهترین دوستانتان را می‌بینید. درباره آینده زندگی و فلسفه صحبت می‌کنید. واقعاً عمیق می‌شوید. با بالا رفتن سن، چون سرتان با کار، شوهران، همسران، بچه‌ها و هر چیز دیگری شلوغ می‌شود، شروع می‌کنید به دیدن یکدیگر هر شش هفته، هشت هفته، و این تبدیل به یک به‌روزرسانی بیوگرافی می‌شود.

Auren Hoffman (@auren) (51:20.973) بله.

آرن هافمن (@auren) (51:33.986) آره. آدما زندگی می‌کنن، اگه تو شهرهای مختلف باشن، خیلی کمتر. آره. آره. داشتم با یکی از بهترین دوستام از دانشگاه ایمیل رد و بدل می‌کردم که فهمیدم حدود شش ساله ندیدمشون.

فابریس گریندا (51:38.758) دقیقاً سالی یک بار. بله. بله، پس حتی بیشتر هم می‌شود

فابریس گریندا (51:46.586) دقیقاً. بنابراین احساس کردم که کیفیت این روابط رو به زوال است. و من مثل این هستم که، می‌دانید چیست؟ من تازه شرکتم را فروختم. و نکته دیگر این است که شما یک پیش‌فرض دارید، درست است؟ اگر آپارتمان دارید، آنجا زندگی می‌کنید. اگر شغل دارید، به آنجا می‌روید. اگر در شهر زندگی می‌کنید، آنجا می‌مانید. و آیا از خودتان در اصول اولیه، بدون هیچ محدودیتی، می‌پرسید که می‌خواهم کجا باشم؟ می‌خواهم چه کار کنم؟ می‌خواهم چه کسی را ببینم؟ و بنابراین من مثل این هستم که، می‌دانید چیست؟

Auren Hoffman (@auren) (52:10.509) بله.

فابریس گریندا (52:13.37) من در این برهه از زمان در موقعیت بسیار ممتازی هستم، جایی که می‌توانم هر جایی باشم، هر کسی را ببینم، هر کاری انجام دهم. بیایید تکرار کنیم، بیایید اسپاگتی را در جهان پرتاب کنیم و بفهمیم که چگونه می‌خواهم زندگی ایده‌آل خود را بسازم. بنابراین من با کوچ سرفینگ و دوستانم شروع کردم تا دوباره با آنها ارتباط برقرار کنم، که در واقع یک شکست غم‌انگیز بود زیرا البته وقتی آنها شغل، بچه و غیره دارند، خودت را در زندگی آنها جای می‌دهی، و من هم انرژی بی‌نهایت دارم.

آرن هافمن (@auren) (52:39.745) آره، آره.

فابریس گریندا (52:42.43) خب، تصور من اینه که از ساعت 8 تا 10 شب تنیس بازی کنیم. به خونه برمی‌گردیم و به هر موضوع ژئوپلیتیکی که لازم باشه فکر می‌کنیم تا بخوابیم. خسته‌ام. فکر می‌کنم ما خیلی متفاوت بودیم، انگار تو مراحل مختلف زندگی هم بودیم. با اینکه همسن بودیم. من مجرد بودم و خیلی با هم فرق داریم، اما این ایده جواب نداد. اما هی تکرار و تکرار کردم و بعد فهمیدم می‌دونی چیه؟

آرن هافمن (@auren) (52:49.966) درسته، میگن باید فردا بچه رو بیارم مدرسه. آره.

فابریس گریندا (53:11.174) من دوست دارم، متوجه شده‌ام که هر شهری زمانی دارد که می‌توان از آن بهترین لذت را برد. بنابراین من عاشق نیویورک هستم، مثل سپتامبر، اکتبر. هوا دلپذیر است، همه هفته‌های فناوری جدید، رویدادها و غیره را دارد. من عاشق نیویورک در ماه‌های آوریل، مه، ژوئن هستم. خب، چرا در آن دوره مثل Airbnb آنجا زندگی نکنم؟ در تابستان خیلی گرم، مرطوب، طاقت‌فرسا است و هیچ‌کس آنجا نیست. آنها در همپتون هستند و من همپتون را دوست ندارم. خب، بیایید یک ماه به جنوب فرانسه برویم. بیایید در ماه اوت به کانادا برویم.

کوهنوردی، صخره‌نوردی، پیاده‌روی و کمپینگ و غیره. و بعد نوامبر، دسامبر، بریم تورکس، جایی که کایت‌سواری می‌کنم. و ژانویه، فوریه، بریم بریتیش کلمبیا، جایی که برمی‌گردم اسکی روستایی و مریخ، برگردیم ترکیه. بنابراین من شروع به خلق کردن از طریق تکرار کردم، جایی که مثلاً یک هفته، یک هفته، دو هفته، دو هفته، دو ماه، دو ماه، شروع به خلق این زندگی کردم، جایی که متوجه شدم، می‌دونی چیه؟ من عاشق نیویورک هستم چون مرکز جهانه و بهشتی برای خلاقیته.

تلاش‌های حرفه‌ای هنری اجتماعی. جایی است که من هر دو تا سه هفته یکبار شام‌های گفتگویم را برگزار می‌کنم. جایی است که بیشترین احساس رضایت را دارم، اما همه چیز، هر تعامل اجتماعی حرفه‌ای است و بعد از دو ماه آنجا خسته می‌شوم. و همچنین اگر کاری انجام می‌دهید، فکر نمی‌کنید. و بنابراین یک قدم به عقب برمی‌دارید و به تورکس و کایکوس می‌روید، به بریتیش کلمبیا می‌روید که در طول روز در آنجا کار می‌کنم، البته زندگی من تماس‌های زوم است، اما هیچ یک از حواس‌پرتی‌های دیگر نیویورک وجود ندارد و من اینطور هستم

مدیتیشن، مطالعه، نوشتن، ساخت پادکست، نوشتن در وبلاگ، خواندن کتاب، و صرفاً سالم بودن و تأمل کردن، تعادل بین کار و زندگی شخصی من است. و در نهایت به تکرار رسیدم و این زندگی را که برای من ایده‌آل است، خلق کردم. نمی‌گویم که این برای همه صدق می‌کند، اگر فقط در تریکس بودم، دیوانه می‌شدم. اگر فقط در ریکیاویک بودم، دیوانه می‌شدم. اگر فقط در نیویورک بودم، از پا می‌افتادم. و بنابراین آن ترکیب کوه، ساحل، شهر، در زمان مناسب، برای من ایده‌آل شد.

آرن هافمن (@auren) (54:51.02) آره، آره، یه چیزی رو بهینه کن.

فابریس گریندا (55:03.824) و من فقط به این دلیل که این سبک زندگی اسیدی را داشتم که می‌توانستم واقعاً آن را امتحان کنم، از آن عبور کردم. و این کار تکرارهای زیادی را برای من به همراه داشت. من در جمهوری دومینیکن شروع کردم، نه در کلیسا. این یک اشتباه بزرگ بود. اما باز هم، شما از تلاش کردن یاد می‌گیرید. شما دقیقاً تلاش نمی‌کنید.

آرن هافمن (@auren) (55:15.47) آره، تو یه چیزی میگی، حالا، من و تو، یکی از چیزهایی که به اشتراک میذاریم عشق به مهمونی شام و از این جور چیزاست. چی پیدا کردی؟ مثلاً، چه فرمولی پیدا کردی که خوب جواب میده؟

فابریس گریندا (55:28.158) خب، تمام اعتبارش را می‌توانی به خودت نسبت بدهی چون من اساساً شام‌های گفتگومحور را کپی کردم. و بنابراین من شام‌های جفرسونی برگزار می‌کنم که در آن‌ها اغلب فقط یک مکالمه وجود دارد. من یک میزگرد دارم. من همیشه میزگرد داشته‌ام، حتی قبل از گفتگو، اما یک میزگرد دارم که در آن هشت نفر هستیم.

آرن هافمن (@auren) (55:44.238) و بنابراین شما تعداد مشخصی از افراد را محدود می‌کنید.

فابریس گریندا (55:47.678) درست است، پس ما هشت تا ده نفر هستیم. بعضی وقت‌ها می‌توانیم یازده نفر باشیم، اما آدم‌های خیلی خیلی باهوش و جاه‌طلب، یا تنسی آلفا دوست ندارند برای مدت طولانی، خیلی طولانی، گوش بدهند. و من در واقع بیست، سی نفر، شام‌های جفرسونی داشته‌ام، اما مدیریت آنها روی یک میز طولانی سخت است، و نگه داشتن یک مکالمه در یک محور دشوار است. و بنابراین من می‌گویم، می‌دانید چیست، فقط برای سادگی، ما شش تا دوازده نفر خواهیم بود. اما مگر اینکه به طور متوسط ​​هشت تا ده نفر باشیم. من مدیر جلسه هستم.

Auren Hoffman (@auren) (55:49.582) 8 به 10.

فابریس گریندا (56:15.87) به این ترتیب من جای خالی برای مدیر جلسه ندارم. موضوعات از پیش تعیین شده، چه شخصی و چه باز یا موضوعی، مانند بازآفرینی دموکراسی قرن بیست و یکم، اغلب با اثر سازماندهی گفتگو، از نظر یافتن افرادی که به آنها مراجعه می‌کنند و غیره، کمک می‌کنند. بنابراین ترکیبی از دوستان من و گفتگوکنندگان است و همپوشانی زیادی بین این دو وجود دارد. و بله، شما باید به موقع حاضر شوید. تلفن شما باید خاموش باشد.

بله، و بعد از دو ساعت، به همه می‌گویم که شام ​​تمام شده و می‌توانند بروند و بعضی‌ها می‌مانند و این مدل خیلی خوب جواب می‌دهد. تغییراتی که من ایجاد کرده‌ام این است که قبلاً خیلی سخت‌گیر بودم، مثلاً وقتی بیرون می‌روید تلفنتان زنگ می‌خورد و دیگر هرگز برنمی‌گردید. اگر یک دقیقه دیر می‌رسیدید، اجازه ورود نداشتید. حالا می‌گویم، می‌دانید چیست؟ ساعت هفت تا ۷:۳۰ بیایید، ما از ۷:۳۰ شروع می‌کنیم، بعد اجازه ورود ندارید. و ۷:۳۰ تا ۹:۳۰ و ۹:۳۰ است، من روند کار را تمام می‌کنم و اگر بخواهید می‌توانید بمانید یا نه.

Auren Hoffman (@auren) (56:57.998) شما

Auren Hoffman (@auren) (57:05.966) باشه.

فابریس گریندا (57:10.718) و اگر تلفن شما هر از گاهی اتفاق افتاد، من می‌گویم، بله، مردم بچه دارند و غیره. آنها می‌توانند شرایط اضطراری داشته باشند. اشکالی ندارد. من دیگر به اندازه گذشته دیکتاتور نیستم. اما به چیزهایی مثل این اهمیت می‌دهم،

Auren Hoffman (@auren) (57:17.499) شما

آرن هافمن (@auren) (57:22.126) و بله، اگر این کار را بکنید، بدیهی است که این کار برای کاوش در مباحث فکری یا مسائل تجاری بسیار منطقی است. آیا برای موضوعات اجتماعی، مثلاً در مورد زوج‌ها یا موارد دیگر هم کاری انجام داده‌اید؟

فابریس گریندا (57:27.826) بله.

فابریس گریندا (57:35.23) اوه بله، مثلاً اینکه چطور باید بود، می‌دانید، بهترین راه برای برخورد با والدین مسن چیست؟ چگونه پدر یا مادر باشیم. من با یکی دیگر از استاین‌ها، در ماه جولای یک گفتگوی دیگر در مورد عدم دوگانگی انجام می‌دهم. عدم دوگانگی، بله، این واقعیت که همه ما خدا هستیم. و بنابراین، بله، من آنها را در موضوعات بسیار بسیار متنوعی انجام می‌دهم.

آرن هافمن (@auren) (57:39.502) چطور والدین بهتری باشیم یا چیزی شبیه به این، آره.

اورن هافمن (@auren) (57:51.638) غیر دوگانگی. باشه

باشه.

فابریس گریندا (58:03.39) می‌دانید، دین در قرن بیست و یکم، زندگی در دنیای پس از تکینگی، که کاملاً، منظورم این است که هیچ‌کس نمی‌داند، درست است؟ انگار تخیل شما توسط داستان‌های علمی تخیلی یا بله، کتاب‌هایی که خوانده‌اید، محدود شده است، مثل هر چیز دیگری، طیف بسیار گسترده‌ای از چیزها را شامل می‌شود و من مسائل شخصی و … را با هم ترکیب می‌کنم، اما باز هم، این بازتابی از بخشی از من است. دلیل اینکه آنها را انجام می‌دهم این است که از نظر فکری بسیار کنجکاو هستم و شغل‌های ما یا، می‌دانید، ما در جهانی زندگی می‌کنیم که به تخصص پاداش می‌دهد.

بنابراین این راهی برای ابراز کنجکاوی فکری من در مورد علوم همه‌جانبه است.

حالا، چند سوال از همه مهمانانمان می‌پرسیم. شما به چه نظریه توطئه‌ای اعتقاد دارید؟

فابریس گریندا (58:41.752) غیرمستقیم پاسخ می‌دهد چون این یک نظریه توطئه نیست، اما باوری است که من تجربه کرده‌ام و نمی‌توانم آن را اثبات کنم، اما به دلیل نظریه‌های توطئه، در بیشتر موارد، مثل این است که اگر به ماه نگاه کنید، می‌توانید ببینید که ما یک پرچم و چیزهایی شبیه به آن داریم که آنجا گذاشته‌ایم، بنابراین احتمالاً پربیننده‌ترین رویداد تاریخ بوده است، به نوعی جعل آن سخت است، یا اینکه زمین صاف است، می‌توانید به نوعی آن را ثابت کنید، اما در واقع اینطور نیست، مردم می‌دانستند که این اتفاق افتاده است.

هزاران سال پیش، می‌دانید، شما قایقی را می‌بینید که در افق حرکت می‌کند و ناپدید می‌شود. بنابراین تعداد زیادی از این موارد وجود ندارد، اما از طریق استفاده از روانگردان‌ها، من عمیقاً احساس کرده‌ام که ما اینگونه هستیم که این واقعیت نوعی ماتریس رویایی شبیه‌سازی شده است.

ما اساساً یک خدای قادر مطلق، فناناپذیر و دانای کل هستیم که حوصله‌مان سر رفته، طوری که انگار آفریده شده‌ایم تا تجربیات جدیدی داشته باشیم و همه ما اینجا هستیم تا یکدیگر را سرگرم کنیم. و بنابراین ما داریم این رویای زندگی را زندگی می‌کنیم و من نمی‌توانم آن را ثابت کنم. و من حتی هرگز، اما می‌دانستم که چند فلسفه وجود دارد که، که، که، که، که، که، این باور را مطرح می‌کنند، به همین دلیل جالب است، چون مثلاً، می‌دانید، در یک سنت مسیحی،

رابطه‌ی انسان و خدا مانند هر پادشاه یا هر مالک و برده‌ای است، نه رابطه‌ای که در آن ما خدا باشیم. و من احساس کردم که همه ما اساساً تجلی خدا هستیم و به همین دلیل است که می‌توانید برخی از قوانین را مانند ماتریکس در این شبیه‌سازی آشکار کنید، برخی از قوانین می‌توانند تغییر کنند، برخی دیگر می‌توانند شکسته شوند. و من احساس وحدت و یگانگی کردم.

اسید روی آیاهواسکا روی قارچ‌ها واقعاً گیج‌کننده است و انگار به معنای واقعی کلمه به چیزی فکر می‌کنم، مثلاً چه اتفاقی افتاده، کجا با آن شخص ملاقات کرده‌ام، دوست دارم پرنده‌ای در آن باشد یا هر چیز دیگری، مثلاً الان می‌توانم ثابت کنم که این درست است، نه، اما من آن را زندگی کرده‌ام و احساسش کرده‌ام، مثل یک بار که به‌طور تصادفی ده قطره اسید خوردم، انگار زندگی کرده‌ام، شاهد خلقت جهان و زمین بودم و به خلقت همه چیز نگاه کردم، من کاملاً خودخواه بودم، طوری که اگر نفس بکشم، فرد ناپدید می‌شود.

فابریس گریندا (01:01:00.966) و من یک مادر، یک موج‌سوار شدم. زیبا و شگفت‌انگیز بود. و بنابراین توطئه نیست، اما خیلی دیوانه‌وار است. خیلی دیوانه‌وار است. نمی‌توانم درست بودنش را ثابت کنم. می‌تواند یک پدیده‌ی ثانویه‌ی مغز من باشد، اما من آن را زندگی کرده‌ام. من یک تجربه‌ی الهی داشته‌ام. احساس می‌کردم با الوهیت ارتباط برقرار کرده‌ام. و این چیزی است که فکر می‌کنم در رویدادهای مذهبی امروزی گم شده است.

آرن هافمن (@auren) (01:01:09.292) آره، نه، نه، من ازش خوشم میاد. آره.

آرن هافمن (@auren) (01:01:26.83) خب، این عالیه. آخرین سوالی که از همه مهمانانمان می‌پرسیم این است که به نظر شما چه عقل سلیم یا توصیه‌ای عموماً بد است؟

فابریس گریندا (01:01:36.094) خب، من در مورد این یکی فکر کرده‌ام. در واقع، در شام گفتگویی که پنجشنبه هفته گذشته داشتم، یکی از سوالات شام گفتگو بود.

Auren Hoffman (@auren) (01:01:40.439) باشه.

شرط می‌بندم برای افرادی که در این یا آن [برنامه/برنامه/…] هستند، گفتگو چیزی است که من و شما با هم انجام می‌دهیم تا به نوعی کنجکاوی فکری را با افراد بسیار جالب دیگری کشف کنیم.

فابریس گریندا (01:01:59.089) بنابراین فکر می‌کنم توصیه‌ای وجود دارد که می‌تواند برای برخی درست باشد و برای برخی دیگر نادرست. بنابراین یکی از توصیه‌ها و خردهای رایج این است که اشتیاق خود را دنبال کنید و ببینید به کجا منتهی می‌شود و همه چیز برای جهان درست خواهد شد. و اگر اشتیاقی داشته باشید که دوستش دارید و قابل کسب درآمد باشد، این درست است.

و می‌توانید از آن درآمد خوبی داشته باشید، فوق‌العاده است. مثلاً اگر احساس کنید که مثل من در حال بازی هستید، و احتمالاً همینطور است، مثل هر روز که احساس می‌کنم کار نوعی بازی است و این شگفت‌انگیز است. اما دو مورد وجود دارد که فکر می‌کنم این خیلی خوب جواب نمی‌دهد. یکی اینکه اگر شما یک علاقه و سرگرمی دارید و آن را به شغل خود تبدیل می‌کنید، ممکن است در واقع شادی زندگی را از دست بدهید. ممکن است دیگر کاری نباشد که دوست داشته باشید انجام دهید، درست است؟ مثلاً به آگاسیز و تمپست به عنوان پدر فکر کنید.

عملاً برای یک دقیقه از لذت تنیس گذشت. شروع کرد به متنفر شدن.

آرن هافمن (@auren) (01:02:53.56) ضمناً، کتاب او، «باز»، به نظرم یکی از بهترین زندگینامه‌هایی است که تا به حال نوشته‌ام.

فابریس گریندا (01:02:58.832) دقیقاً. و او بدبخت بود. بنابراین تبدیل اشتیاق شما به شغل همیشه ایده خوبی نیست زیرا شما آن را به عنوان یک سرگرمی بهتر کرده‌اید. و اگر آن را به یک شغل تبدیل کنید و تبدیل به کار شود، ممکن است از آن متنفر شوید. و بنابراین باید واقعاً در مورد آن فکر کنید. و نکته دوم این است که شغلی که باید داشته باشید چیزی است که در آن خوب هستید. دنیا آن را به همین دلیل ارزش می‌دهد. قابل کسب درآمد است و شما از انجام آن خوشحال هستید. شما از انجام مکرر آن خوشحال هستید.

و خیلی خوب می‌تواند این باشد که اگر شما هر سرگرمی‌ای مثل تاریخ هنر دارید، می‌دانید، فقط یک متصدی موزه متروپولیتن وجود دارد، می‌دانید، بنابراین ممکن است در موقعیتی نباشید که بتوانید از آن به طور مؤثر کسب درآمد کنید. بنابراین من در مورد آن فکر خواهم کرد. اما آیا مواردی وجود دارد که توصیه‌های خرد جمعی جواب بدهد؟ کاملاً، و اگر عاشق کاری که انجام می‌دهید باشید خیلی بهتر است، اما مواردی وجود دارد که واقعاً جواب نمی‌دهد. و بنابراین من خیلی فکر خواهم کرد.

Auren Hoffman (@auren) (01:03:36.856) بله.

آرن هافمن (@auren) (01:03:54.37) بله، و برگردیم به آن راننده اتوبوس یا مامور مهر زدن گذرنامه، انگار می‌توانید در خیلی چیزها شادی پیدا کنید، می‌دانید.

فابریس گریندا (01:04:03.176) کاملا.

آرن هافمن (@auren) (01:04:04.174) بسیار خب، این فوق‌العاده بود. از فابریس گریندا برای پیوستن به ما در World of DaaS متشکریم. من شما را در فابریس گریندا در X دنبال می‌کنم. قطعاً شنوندگان ما را تشویق می‌کنم که در آنجا با شما تعامل داشته باشند. این خیلی سرگرم‌کننده بوده است.

فابریس گریندا (01:04:15.592) متشکرم.

نویسنده Rose Brownارسال شده در جولای 8, 2025جولای 8, 2025دسته‌ها مصاحبه ها و چت های کنار آتش برای گفتگوی دنیای DaaS با آرن هافمن: پرتفوی‌های متنوع، فروش ثانویه و مهمانی‌های شام دیدگاهی بنویسید

Search

Recent Posts

  • راهنمای خرید گجت‌های تعطیلات سال ۲۰۲۵
  • گفتگو VC10X با پراشانت چوبی
  • منتشر شده در فوربز: زندگی را مانند یک بازی ویدیویی انجام دادن
  • کائنات با تو زمزمه می‌کند
  • به‌روزرسانی سه‌ماهه سوم ۲۰۲۵ FJ labs

Recent Comments

    Archives

    • نوامبر 2025
    • اکتبر 2025
    • جولای 2025
    • ژوئن 2025
    • می 2025
    • آوریل 2025
    • مارس 2025
    • فوریه 2025
    • ژانویه 2025
    • دسامبر 2024
    • نوامبر 2024
    • اکتبر 2024
    • سپتامبر 2024
    • آگوست 2024
    • جولای 2024
    • ژوئن 2024
    • می 2024
    • آوریل 2024
    • مارس 2024
    • فوریه 2024
    • ژانویه 2024
    • دسامبر 2023
    • نوامبر 2023
    • اکتبر 2023
    • سپتامبر 2023
    • آگوست 2023
    • ژوئن 2023
    • می 2023
    • آوریل 2023
    • مارس 2023
    • فوریه 2023
    • ژانویه 2023
    • دسامبر 2022
    • نوامبر 2022
    • اکتبر 2022
    • سپتامبر 2022
    • آگوست 2022
    • ژوئن 2022
    • می 2022
    • آوریل 2022
    • مارس 2022
    • فوریه 2022
    • ژانویه 2022
    • نوامبر 2021
    • اکتبر 2021
    • سپتامبر 2021
    • آگوست 2021
    • جولای 2021
    • ژوئن 2021
    • آوریل 2021
    • مارس 2021
    • فوریه 2021
    • ژانویه 2021
    • دسامبر 2020
    • نوامبر 2020
    • اکتبر 2020
    • سپتامبر 2020
    • آگوست 2020
    • جولای 2020
    • ژوئن 2020
    • می 2020
    • آوریل 2020
    • مارس 2020
    • فوریه 2020
    • ژانویه 2020
    • نوامبر 2019
    • اکتبر 2019
    • سپتامبر 2019
    • آگوست 2019
    • جولای 2019
    • ژوئن 2019
    • آوریل 2019
    • مارس 2019
    • فوریه 2019
    • ژانویه 2019
    • دسامبر 2018
    • نوامبر 2018
    • اکتبر 2018
    • آگوست 2018
    • ژوئن 2018
    • می 2018
    • مارس 2018
    • فوریه 2018
    • ژانویه 2018
    • دسامبر 2017
    • نوامبر 2017
    • اکتبر 2017
    • سپتامبر 2017
    • آگوست 2017
    • جولای 2017
    • ژوئن 2017
    • می 2017
    • آوریل 2017
    • مارس 2017
    • فوریه 2017
    • ژانویه 2017
    • دسامبر 2016
    • نوامبر 2016
    • اکتبر 2016
    • سپتامبر 2016
    • آگوست 2016
    • جولای 2016
    • ژوئن 2016
    • می 2016
    • آوریل 2016
    • مارس 2016
    • فوریه 2016
    • ژانویه 2016
    • دسامبر 2015
    • نوامبر 2015
    • سپتامبر 2015
    • آگوست 2015
    • جولای 2015
    • ژوئن 2015
    • می 2015
    • آوریل 2015
    • مارس 2015
    • فوریه 2015
    • ژانویه 2015
    • دسامبر 2014
    • نوامبر 2014
    • اکتبر 2014
    • سپتامبر 2014
    • آگوست 2014
    • جولای 2014
    • ژوئن 2014
    • می 2014
    • آوریل 2014
    • فوریه 2014
    • ژانویه 2014
    • دسامبر 2013
    • نوامبر 2013
    • اکتبر 2013
    • سپتامبر 2013
    • آگوست 2013
    • جولای 2013
    • ژوئن 2013
    • می 2013
    • آوریل 2013
    • مارس 2013
    • فوریه 2013
    • ژانویه 2013
    • دسامبر 2012
    • نوامبر 2012
    • اکتبر 2012
    • سپتامبر 2012
    • آگوست 2012
    • جولای 2012
    • ژوئن 2012
    • می 2012
    • آوریل 2012
    • مارس 2012
    • فوریه 2012
    • ژانویه 2012
    • دسامبر 2011
    • نوامبر 2011
    • اکتبر 2011
    • سپتامبر 2011
    • آگوست 2011
    • جولای 2011
    • ژوئن 2011
    • می 2011
    • آوریل 2011
    • مارس 2011
    • فوریه 2011
    • ژانویه 2011
    • دسامبر 2010
    • نوامبر 2010
    • اکتبر 2010
    • سپتامبر 2010
    • آگوست 2010
    • جولای 2010
    • ژوئن 2010
    • می 2010
    • آوریل 2010
    • مارس 2010
    • فوریه 2010
    • ژانویه 2010
    • دسامبر 2009
    • نوامبر 2009
    • اکتبر 2009
    • سپتامبر 2009
    • آگوست 2009
    • جولای 2009
    • ژوئن 2009
    • می 2009
    • آوریل 2009
    • مارس 2009
    • فوریه 2009
    • ژانویه 2009
    • دسامبر 2008
    • نوامبر 2008
    • اکتبر 2008
    • سپتامبر 2008
    • آگوست 2008
    • جولای 2008
    • ژوئن 2008
    • می 2008
    • آوریل 2008
    • مارس 2008
    • فوریه 2008
    • ژانویه 2008
    • دسامبر 2007
    • نوامبر 2007
    • اکتبر 2007
    • سپتامبر 2007
    • آگوست 2007
    • جولای 2007
    • ژوئن 2007
    • می 2007
    • آوریل 2007
    • مارس 2007
    • فوریه 2007
    • ژانویه 2007
    • دسامبر 2006
    • نوامبر 2006
    • اکتبر 2006
    • سپتامبر 2006
    • آگوست 2006
    • جولای 2006
    • ژوئن 2006
    • می 2006
    • آوریل 2006
    • مارس 2006
    • فوریه 2006
    • ژانویه 2006
    • دسامبر 2005
    • نوامبر 2005

    Categories

    • مرور سال
    • تفکرات شخصی
    • اقتصاد
    • معنویت
    • بهینه سازی زندگی
    • خوشبختی
    • بازی با تک شاخ
    • آزمایشگاه اف جی
    • آزمایشگاه اف جی
    • تصمیم گیری
    • اقتصاد
    • کسب و کار
    • کارآفرینی
    • دارایی سبک زندگی
    • سخنرانی ها
    • تفکرات
    • سفر می کند
    • خوش بینی و شادی
    • نیویورک
    • سگ ها
    • نمایشنامه
    • OLX
    • فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی
    • مصاحبه ها و چت های کنار آتش
    • بازی های ویدیویی
    • کتاب ها
    • Crypto/Web3
    • بازارها
    • مرور سال
    • پست های ویژه
    • ابزارک های فنی
    • معنویت

    Meta

    • ورود
    • خوراک ورودی‌ها
    • خوراک دیدگاه‌ها
    • وردپرس
    Pitch me your startup! arrow icon
    • Home
    • Playing with Unicorns
    • Featured
    • Categories
    • Portfolio
    • About Me
    • Newsletter
    • Privacy Policy
    × Image Description

    Subscribe to Fabrice's Newsletter

    Tech Entrepreneurship, Economics, Life Philosophy and much more!

    Check your inbox or spam folder to confirm your subscription.

    >